نویسنده: امیرحسین صادقی ماشک
فقط و فقط اگر عاشق سینما هستید به سراغ دیدن فیلم EO بروید. اگر مجبور باشیم برای EO یک ژانر انتخاب کنیم، باید آن را یک درام جادهای بنامیم. اگر میتوانید چند ده دقیقه بنشینید و به جای گوش دادن به دیالوگهای پایانناپذیر فیلمهای هالیوودی، یک داستان تصویری تماشا کنید، آنچه سینما در حقیقت باید باشد، این فیلم برای شما مناسب است. در نگاه اول شاید EO برای مخاطب فیلمی متفاوت، تجربی یا بیمعنا جلوه کند اما تنها کافی است کمی بیشتر تلاش کنید.
اصلیترین قدرت سینما برای مخاطب، همذاتپنداری است. سینما این پیشکشی گرانبها را به ما هدیه میدهد که بنشینیم و برای چند دقیقه با قهرمان فیلم، کسی که انتخابهایش داستان را پیش میبرند، همذاتپنداری کنیم و طی این مدت، زندگی کسلکنندهی خود را به دست فراموشی بسپاریم. بسیاری از فیلمهایی که امروزه تولید و اکران میشوند، اگرچه داستان یک انسان دیگر همانند خود ما مخاطبان را به نمایش میگذارند، بااینحال نمیتوانند به طور موفقیتآمیز شما را با خود همراه کنند. فیلم EO اما موفق میشود به آسانی مخاطب خود را، با قهرمان، قدم به قدم پیش ببرد و آنها را همانند او به دریای متلاطم وقایع ناگوار بیاندازد، آن هم در صورتی که قهرمان این فیلم همنوع مخاطبان نیست. همراه کردن مخاطب با یک قهرمان انسانی، به تنهایی عملی سخت و طاقتفرسا است، چه برسد به این که قرار باشد مخاطب با یک الاغ همذاتپنداری نماید.
برای درک بهتر این فیلم، کافی است الاغ بودن قهرمان را به فراموشی بسپارید. سعی کنید EO را یک انسان در نظر بگیرید که حادثهای ناگوار او را از معشوقه یا دوست یا تنها کسی که دوستش دارد جدا میکند و او در مسیر تلاش برای بازگشتن به تنها همدمش، باید موانع زیادی را پشت سر بگذارد و با شخصیتهای فراوانی آشنا شود؛ از مردم روستایی گرفته تا رانندهی کامیون و یک کشیش؛ حالا همهچیز قابل درکتر است. EO یک تراژدی تمام عیار است و به پایانی تراژیک نیز ختم میشود. روایت جداشدن از تنها آشنا و تلاش برای بازگشتن به او؛ البته تلاشی نافرجام با پایانی تلخ.
داستان غمانگیز این فیلم فراتر از این که صرفا یک داستان اشکآور باشد، روایتی است که شما را به تامل واخواهد داشت. یک الاغ را به دنبال حمایت از حقوق حیوانات از صاحبش که عضو یک سیرک است جدا میکنند و همین جدایی به جای این که او را به رستگاری برساند، مسیر او را به سوی تاریکی و نیستی هموار میکند. آیا میشود گفت وقتی ما از حقوق حیوانات دفاع میکنیم حقیقتا به آنها رهایی میبخشیم یا شاید تمام اطوارهای ما برای آن است که حس بهتری نسبت به خودمان پیدا کنیم و بیش از پیش نشان دهیم که در بالاترین نقطهی زنجیرهی غذایی هستیم؟
- بیشتر بخوانید
- نقد فیلم «افترسان» Aftersun 2022 | آفتاب بیرمق خاطره
- نمای بسته از یک محاکمه | نقد فیلم «آرژانتین ۱۹۸۵»
- نقد فیلم «آمستردام » ۲۰۲۲ Amsterdam | سرخوردگی بزرگ
- IMDB EO: 6.8
EO علاوه بر یک داستان تاملبرانگیز، از یک فرم بصری خیرهکننده هم بهره میبرد. یژی اسکولیموفسکی، کارگردان لهستانی فیلم تلاش کرده است با استفاده از حرکات دوربین، استفاده از لنزهای مخصوص و بهرهگیری از رنگهای مختلف، ما را با یک الاغ و درچهی نگاه او به دنیا همراه کند و هیچکس نمیتواند بگوید او موفق نبوده است. چرا که هنوز کسی نتوانسته است از عهدهی این کار، بهتر از او بربیاید. اسکولیموفسکی که برای دنبالکنندگان جشنوارههای فیلم اروپایی به ویژه ونیز و کننامی آشنا است.
در نوزدهمین فیلم خود در جایگاه کارگردان، موفق میشود داستانی تراژیک بین یک انسان و حیوان را در حالی که شخصیت اصلی یک الاغ است، بیش از تکیه بر دیالوگ با تکیه بر تصویر خلق کند و برای آن نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان هم بشود. آنچه باعث میشود ما بهعنوان مخاطب بتوانیم EO را درک کنیم و با او همراه شدیم، هنر، درک اسکولیموفسکی از سینما و توانایی بالای او برای همدردی با آسیبدیدگان است، چه این آسیبدیدگان انسان باشند چه حیوان. اسکولیموفسکی به درستی میداند چه زمانی مخاطب را وارد ذهن الاغ کند و چه زمانی برای درک بهتر داستان، آنها را بهعنوان یک شخصیت سوم وارد داستان و تعاملات الاغ با شخصیتهای بین راه نماید.
هنگامی که به تماشای این فیلم نشستید، وقتی به سکانسی رسیدید که در آن EO برای دویدن به دنبال صاحبش درب چوبی مزرعه را پایین میاندازد و پس از تلاش فراوان به جای صاحبش به جنگلی تاریک و ترسناک میرسد، به دقت توجه نمایید و مطمئن باشید که هنگام تماشای این سکانس، شما هم درست به اندازهی EO خواهید ترسید و ناگهان متوجه میشوید که در حال درک کردن احساسات یک الاغ و همذاتپنداری کردن با او هستید. مگر سینما چه چیز دیگری به جز همراه کردن ما با شخصیتهای عجیب و غریب و ممکن کردن ناممکنها به ما بدهکار است؟