نویسنده: احسان آجورلو
کریستین بیل نامی است که هواداری بیشماری دارد. برخی او را بهترین بازیگر حال حاضر سینما میدانند. برخی دیگر بخاطر تعهدهای او در قبال نقشها وی را شایسته و قابل احترام میدانند و قشر اندکی هم پیدا نمیشوند که او را مورد حمله قرار دهند. بیل یکی از بازیگران پرتلاش، بااستعداد و توانمند نسل خود است که همواره سعی کرده نقشهای چالشبرانگیزی را روی پرده ببرد. تلاشهای بیل در عرصه سینما از نوجوانی و کار با استیون اسپیلبرگ آغاز شد. اما او به سرعت با پذیرش نقشهای به شدت معمولی و تبدیل آنان به خاطرهای ماندگار مسیر خود را پیدا کرد.
یکی از خصوصیات او پذیرش نقشهای انسانهای معمولی است که ویژگیهای چشمگیری ندارند اما بیل توانایی آن را دارد تا روزمرگی آنان را بدل به نقاط قوت نقش کند. قطار ۳:۱۰ دقیقه به یوما یکی از همین نقشهاست که او به بهترین نحو آن را ایفا کرده است. بیل که همواره مورد ستایش هوادارنش است بالاخره در سال ۲۰۱۰ برای فیلم فایتر اسکار بهترین بازیگر مکمل را از آن خود کرد. حال پس از نزدیک به ۱۲ سال مجدد او با دیوید راسل همکاری کرده تا روزهای خوش جایزه اسکار را برای خود و هوادارنش زنده کند. فیلم آمستردام آخرین فیلم بیل در این سال است که در کنار مارگو رابی به ایفای نقش در حوالیهای ۱۹۳۰ آمریکا پرداخته است.
روانی آمریکایی | ۲۰۰۰ American Psycho
-
کارگردان: ماری هرون
-
IMDB: 7.6
«روانی آمریکایی» یک کمدی سیاه و یک اثر اسلشر از زیرگونههای ژانر ترسناک است که براساس رمان مشهور سال ۱۹۹۱ برت ایستون الیس به همین نام ساخته شده است. داستان فیلم در دههی ۱۹۸۰ میگذرد و اقدامات پاتریک بیتمن با بازی کریستین بیل را دنبال میکند؛ مردی که در نگاه اول یک مشاور مالی ساده به نظر میرسد اما به تدریج روشن میشود که زندگی خونین موازی خاصی در قامت یک قاتل زنجیرهای دارد این اثر سینمایی تاثیر زیادی در شهرت کریستین بیل داشت آن هم در زمانی که هنوز صرفا بابت نقشش در فیلم امپراتوری خورشید استیون اسپیلبرگ شناخته میشد. بیل در روانی آمریکایی به خوبی از پس ایفای نقش بیتمن برآمده؛ بیتمن مشاور مالی یک شرکت سرمایهگذاری و نمادی است از حرص، خودخواهی و البته بدبینی و خردهگیری نسبت به مردم عادی که در دهه ۱۹۸۰ در میان طبقهی متوسط مرفه آمریکایی به چشم میخورد. تحقیقات کارآگاه با بازی ویلم دفو، به تدریج خونسردی پاتریک بیتمن فرو میپاشد و خطوط میان واقعیت و فانتزیهای مریض او مبهمتر از قبل میشود.
روانی آمریکایی که موفقترین اقتباس رمان پرفروش ایستون الیس است بخش بزرگ موفقیت خود را مدیون کارگردانی ماری هرون است. زنی در میان کارگردانان مستقل آمریکایی که موفق شد این بازنمایی زیست دهه هشتاد طبقه متوسط آمریکا را به اثری پیچیدهتر و البته چندلایهتر از آنچه به ظاهر بود تبدیل کرده و نقدی بر زنستیزی و قدرت مردانه را هم به اثر وارد کند در حالی که کمدی سیاه درونی فیلم هم کارکرد فوقالعاده خود را حفظ کرده است. «روانی آمریکایی» به شکل نسبی در گیشه موفق بود گرچه مخاطبان خود را به دو دسته تقسیم کرد؛ با این حال امروز اثر به یک کالت تبدیل شده و یکی از سرگرمکنندهترین عناوین لیست بهترین آثار کریستین بیل است چرا که طنز و خشونت خونین را با مهارت در هم آمیخته است.
همین کیفیت باعث شده اثر در جلب نظر منتقدان هم موفق عمل کند و بابت بازی شخصیت مرد اصلی و همچنین فیلمنامه حسابشدهاش مورد تحسین قرار بگیرد. در واقع میتوان ادعا کرد سروکارداشتن بیل با نقشهایی که در آنها نوعی تحول شخصیت عمیق در حال رخدادن است و از سوی دیگر شخصیت، جنبههایی دوگانه یا چندگانه واجد تضادهای درونی دارد از همین نقطه آغاز شد. گفته میشود که بیل برای ایفای این نقش از بازی نیکلاس کیج در فیلم «بوسه خونآشام» نیز الهام گرفته بود. در هر حال بازی نقش پاتریک بیتمن برای بیل یکی از مهمترین نقاط حرفهای او و یک سکوی پرتاب جدی بود.
ماشینیست | The Machinist 2004
-
کارگردان: برد اندرسون
-
IMDB: 7.7
تروور رزنیک با بازی کریستین بیل یک کارگر کارخانه است که از بیخوابی فلجکننده رنج میبرد؛ این شرایط به تدریج سلامتی ذهنی و فیزیکی او را نابود کرده و او را دچار توهم میکند. معروف است که بیل برای ایفای این نقش حدود ۲۸ کیلو وزن کم کرد تا به وزن ۵۴ کیلوگرم برسد. ظاهرا خود بیل قصد داشته برای ایفای بهتر این نقش حتی بیش از این وزن کم کند و به وزن ۴۴ کیلوگرم برسد اما فیلمساز چنین اجازهای به او نداده است. اما کل ماجرا صرفا به تعهد فیزیکی بیل به این نقش محدود نمیشود؛ او تمام توان احساسی خود را نیز وقف نقشش کرده بود. نقش مردی که تقریبا در تمام ساحتهای زندگی قافیه را باخته گرچه در بعضی حوزهها متوجه عمق فاجعه نیست.
فیلم یک هزارتو برای ذهن مخاطب میآفریند که هر دری به دهها در دیگر و هر مسیری به چندین مسیر دیگر رهنمون میشود. این تریلر روانشناختی هیچ نکتهای را از مخاطبش پنهان نکرده و او را در دیوانگی پارانویایی شخصیت اصلی غرق میسازد. بیل تجربه حضور در فیلم سینمایی ماشینکار را شگفتانگیز دانسته و درباره وضعیت بدنیاش گفته بود که شدت لاغری و ضعف بدنی باعث شده در برخی لحظات، خود را فارغ از بدنش حس کند. نوعی حالت عارفانه که او هرگز در زندگیاش تجربه نکرده بود؛ تبدیلشدن به ذهن خالص و فراتررفتن از جسمانیت.
- بیشتر بخوانید
- نگاهی به کارنامه نوآ بامباک | راوی عمیقترین کشمکشهای انسان معاصر
- فیلم های برفی سینمای جهان | در سوز برف
شوالیه تاریکی | The Dark Knight 2005-2012
-
کارگردان: کریستوفر نولان
«شوالیه تاریکی» اثر درخشان کارنامه بیل بود. ایفا نقش یک ابرقهرمان که مشابه هیچ ابرقهرمانی نبود و بعد از او هم کسی مشابه او نبود. بسیاری از هواداران سهگانه «شوالیه تاریکی» معتقدند کریستوفر نولان کارگردان این مجموعه با ساخت این آثار فیلمهای ابرقهرمانی را برای همیشه تغییر داد. اما در کنار این دیدگاه میشود این ادعا را نیز مطرح کرد که کریستین بیل هم نقشآفرینی در قامت یک ابرقهرمان را برای همیشه دگرگون ساخت. بیل در نقش شخصیتی چندوجهی چون بروس وین توانست یک ابرقهرمان برگرفته از آثار کمیک بوکی را نسبت به کلیشههای رایج بسیار فراتر برده و از آن یک تصویر پیچیده دارای روح و احساسات عمیق ارایه دهد؛ او توازنی تماشایی میان مدنیت بروس وین و تاریکیهای درونی بتمن ایجاد کرد که هر تماشاگری را تحتتاثیر قرار میدهد.
در هر حال سهگانه شوالیه تاریکی نقطهای از تاریخ آثار کمیک بوکی بود که در عمل بتمن را بار دیگر از نو تعریف کرد. این بازتعریف چه در ساحت اندیشه و در چه زمینه فرم رخ داد و میتوان آن را حاصل همکاری نولان و بیل دانست؛ حساسیتهای هنری نولان در کنار قابلیتهای بیل در قامت یک بازیگر. در نهایت بیل موفق شد بهعنوان بتمن و بروس وین در ذهن ما مخاطبان مجموعه باقی بماند و بعید است رقیب یا اثری بتواند به این زودی و به این سادگی این ماندگاری را خدشهدار کند.
فایتر | ۲۰۱۰ The Fighter
-
کارگردان: دیوید راسل
-
IMDB: 7.8
«فایتر» فیلمی بود که کریستین بیل را به جایزه اسکار رساند. فیلم درباره زندگی یک بوکسور حرفهای به نام میکی وارد با بازی مارک والبرگ و برادر بزرگتر او دیکی اکلوند است؛ بیل نقش اکلوند را در این فیلم برعهده دارد. دیکی نیز در گذشته بوکسور بوده و حال برادر کوچکترش را برای حضور در مسابقات جهانی تمرین میدهد. بیل تنها جایزه اسکار و یکی از جوایز گلدنگلوبش را برای ایفای همین نقش دریافت کرد و از این جهت فیلم مشتزن برای او اهمیت ویژهای پیدا کرد. دیکی نقش پیچیدهای بود که عناصر کافی را برای درخشش در اختیار بیل قرار میداد؛ یک قهرمان سابق که حال معتاد است و به زندگی بزهکارانه روی آورده و میخواهد برادرش را به سوی هدفی هدایت کند که خود در زندگی به آن دست پیدا نکرده است. او مجموعهی این عناصر را در قالبی گیرا و از نظر عاطفی تاثیرگذار به شکلی عرضه کرد که حقیقتا قادر است احساسات مخاطب را درگیر کند.
در کنار این وجوه احساسی نوعی کمدی خاص فیزیکی نیز در بازی بیل وجود داشت که باعث درخشش بیشتر این نقش نیز شد. کریستین بیل دربارهی این فیلم گفته است: «مشتزن» دربارهی عشق برادرانه است درباره وفاداری، خانواده، مشکلات خانوادگی، نیاز به تغییر، درد تغییر اما در نهایت فیلمی است درباره پیروزی افرادی که یکدیگر را دوست دارند و موفق میشوند راهی برای اتحاد پیدا کنند؛ در آن لحظه دیگر هیچ چیز نمیتواند جلویشان را بگیرد. در یک تحلیل کلی بیل نقش دیکی را با نبوغ و زیرکی ایفا کرده؛ نوعی حس مبارزهجویی را درون این شخصیت وارد کرده که در عینحال با غمی شدید ترکیب شده. باید گفت این نقش یکی از همدلیبرانگیزترین شخصیتهایی است که او در کارنامه بازیگریاش موفق به خلق آن شده است.
رکود بزرگ | The Big Short 2015
-
کارگردان: آدام مککی
-
IMDB: 7.8
در «رکود بزرگ» بحران مسکن در ایالات متحده آمریکا از زاویه دید مایکل بری و مارک باوم مدیران صندوق پوشش ریسک روایت میشود. بیل در نقش مایکل بری در فیلم حضور یافته؛ مردی که پیش از هر فرد دیگر، بحران مالی بزرگ سال ۲۰۰۸ را پیشبینی کرده بود؛ او دریافته بود که بازار مسکن در حال سقوط است. آنچه بری در واکنش به این آگاهی انجام میدهد صرفا بخشی از فیلم رکود بزرگ است؛ اثری بسیار سرگرمکننده که از چند زاویه روایت میشود. بیل موفق شده تصویر مردی به شدت زیرک را بیافریند که با بررسی شگفتانگیز دادههای اقتصادی شم فوقالعادهاش را به رخ میکشد.
مردی مسلط بر امور و البته احساساتی، سرزنده اما جدی، تا حدودی راضی و خرسند از تنهایی اما در عمیقترین لایههای وجودیاش نیازمند همدم؛ ساخت و پرداخت چنین مرد پیچیدهای قطعا نیازمند صرف توان بسیار بوده و کریستین بیل از عهده آفرینش چنین شخصیتی به خوبی برآمده است. یک نکته جالب توجه دیگر فضای کلی فیلم است که با ظرافت از یکنواختی دور مانده؛ مردی در دفتر کارش در حال سر و کلهزدن با فایلهای اکسل و نمودارها بدون آنکه شاهد زندگی لوکس بانکداران و سهامداران باشیم. چنین حال و هوایی به راحتی میتوانست اثری کسالتبار از کار دربیاید اما همکاری درخشان آدام مککی و کریستین بیل باعث شده با یک کمدی درام بسیار هیجانانگیز روبرو شویم. شاید در دنیای سینما شخصیتهای زیادی خلق نشده باشند که تقریبا اغلب تصمیماتشان پشتوانه عقلانی داشته باشد اما باید گفت بیل در نقش مایکل بری یکی از همین معدود شخصیتها است.
فورد علیه فراری | ۲۰۱۹ Ford v Ferrari
-
کارگردان: جیمز مگنولد
-
IMDB: 8.1
«فورد در برابر فراری» براساس یک داستان واقعی ساخته شده است. این درام زندگینامهای ارتباط میان کن مایلز راننده بریتانیایی و کرول شلبی طراح خودروی آمریکایی را به تصویر میکشد که هر دو در استخدام شرکت فورد بودند و تلاش میکردند ماشین مسابقهای متفاوت و بیرقیب طراحی کنند تا در رقابتها حریف ماشینهای رقیب قدرتمند فورد یعنی فراری بشوند. بیل در این اثر سینمایی در نقش کن مایلز برای اولینبار مجبور شد از لهجه ولزی خود بهره بگیرد. بیل با ظرافت نقش رانندهای توانمند را بازی میکند که البته سازشپذیر نیست. گرچه شاید نقش مایلز برای بیل امکان خودنمایی چندانی فراهم نکرد اما به او امکان داد از طریق ترسیم مرزهای مشخص این شخصیت یکی از نقاط قوت کارنامه خود را به ثبت برساند.
فورد در برابر فراری را باید فیلمی در رابطه با ویژگیهای خاص روحی انسان در نظر گرفت؛ فیلمی درباره رقابتپذیری، سرسختی و البته اشتیاق که ما را به یاد پیچ و خمهای راندن در مسیر زندگی میاندازد. یکی از نقاط قوت این اثر سینمایی رابطهی خاص میان مایلز و شلبی است؛ نقش شلبی را مت دیمون ایفا کرده و زوج بیل و دیمون تواناییهای یکدیگر را به شکل محسوسی ارتقا داده و باعث بالارفتن سطح فیلم و بازیها شدهاند. آنها یکی از بهترین روابط دوستی مردانه را که در سالهای اخیر روی پرده رفته در این اثر سینمایی به تصویر کشیدهاند. فورد در برابر فراری با روایت خطیاش اثری شیرین، سهلالوصول و البته سرگرمکننده است؛ فیلم بهترین راه روایت یک داستان عمیق را به کار گرفته و مخاطبانش را کاملا با خود همراه میکند.
آمستردام | ۲۰۲۲ Amsterdam
-
کارگردان: دیوید راسل
-
IMDB: 6.1
فیلم «آمستردام» دومین همکاری بیل و دیوید راسل بعد از «فایتر» است. در نبود بیل میتوانست یک اثر کشست خورده تمامعیار باشد. داستان آنچنان که باید جذابیت ندارد و کارگردانی نیز متوسط است. اما بازی کریستین بیل که همواره یک استاندارد مشخص دارد فیلم را نجات داده است. بیل در فیلم نقش یک کهنه سرباز از جنگ جهانی اول بازگشته را ایفا میکند. سربازی که پزشک است و مشغول به درمان سربازانی است که در جنگ آسیبهای فیزیکی و جسمی دیدهاند. در همین حین با دیگر دوست خود درگیر یک پرونده جنایی میشود که پرونده در ادامه داستان سر از مناسبات قدرت و سیاست در آمریکا درمیآورد. آمستردام هر چقدر در داستانگویی اثری ضعیفی است اما سعی کرده در طراحی صحنه فوق العاده عمل کند.
کریستین بیل که روایت بخشهایی از داستان را به عهده دارد با لحنی سرخوش و رها این کار را انجام میدهد و مخاطب را با صدای خود جذب میکند. بازی بیل با توجه به اتفاقات و لحظات داستان در خور توجه است. به خصوص زمانهایی که بیل متوجه امرهایی میشود که جریان حرکت او دوستانش را تغییر میدهد یک تعجب همراه با شوخی و شنگی در چشمانش دیده میشود. همینطور در بازی با چشمها فوقالعاده عمل میکند. او که در جریان جنگ یک چشم خود را از دست داده و با چشمی شیشهای زندگی را ادامه میدهد و این مشکل در بازی بیل مشهود است. بیل در این فیلم نیز با ریزهکاریهای مخصوص خود فیلم را ارتقا داده است.