نقد فیلم «گذرگاه» Causeway 2022 | سوته‌دلان

برایان ایگِرت، دیپ‌ فوکوس  ریویوز                     ترجمه: بهروز بیات

فیلم «گذرگاه»  Causeway تصویری آرام اما جدی از آدم‌هایی ارائه می‌دهد که دچار آسیب روحی‌ هستند. در فیلم‌های سالیان اخیر به دفعات به تروما پرداخته شده است. طیف گسترده‌ای از فیلم‌ها از درام‌های جدی تا فیلم‌های موسوم به هارورِ هُنری، سعی کرده‌اند تأثیرات روانی و فیزیکی آن را واکاوی کنند و پرداختن به این موضوع تقریباً به یک کلیشه‌ی هنری بدل شده است. بسیاری از ما مخصوصاً در سالیان اخیر  شکلی از تروما را تجربه کرده‌ایم و به همین خاطر می‌توانیم با اتفاقات مشابهی که روی پرده در جریان هستند ارتباط برقرار کنیم و تحت‌تأثیر قرار بگیریم. در نتیجه پرداختن به تروما در فیلم‌ها ابزار روایی مؤثری برای ارتباط با مخاطب است که زمینه را برای درکِ یک شخصیت فراهم می‌کند.

این یک زخم جهانی‌ است که (صرف‌نظر از نمونه‌های خاص) هر انسانی کمابیش با آن درگیر بوده است. اما بسیاری از فیلم‌های معاصر صراحتاً درباره‌ی تروما بحث کرده‌ و زیرمتنِ ضمنی را به پیش‌زمینه آورده‌اند. شخصیت‌ها طوری درباره‌ی تروما صحبت می‌کنند که انگار در گروه‌درمانی یا دوره‌های‌ آموزش علمیِ روانکاوی شرکت کرده‌اند  و تا آنجا که به درام مربوط می‌شود، هرچقدر این زخم عمیق‌تر باشد بهتر است. لااقل گروه سه نفره‌ای که فیلمنامه‌‌ی «گذرگاه» را نوشته‌اند بر همین نظر هستند.

هیچ‌کدام از این‌ها که گفتیم به معنای کوچک‌شمردن یا تقلیل‌دادن تروما نیست. اما باید توجه کرد که تروما در فیلم‌هایی مانند «شکارچی گوزن» (۱۹۷۸) و «منچستر کنار دریا» (۲۰۱۶) بهتر و مؤثرتر دراماتیزه شده است، بدون آن‌که نیاز باشد روی این کلمه‌ی پرطرفدار و محبوب این سال‌ها بیش از حد تمرکز شود. اما برخی از فیلم‌های امروزی علاقه‌ی چندانی به برداشت‌های تلویحی ندارند و بیشتر به مضامینی وابسته هستند که آشکارتر و قابل شناسایی‌تر باشند. در مورد «گذرگاه» همین اتفاق افتاده است، یک درام مؤثر که خیلی خوب ‌اجرا‌ شده و اولین فیلم سازنده‌اش لیلا نوگِه‌بائر است. داستان «گذرگاه» که با دقت پرداخته شده و سنجیده کارگردانی شده است، پیرامون لینسی (با بازی جنیفر لارنس) می‌گذرد.گذرگاه

یک مهندس نیروی ارتش که بعد از انفجار بمبِ کنار جاده‌ای در افغانستان دچار آسیب مغزی می‌شود و در بازگشت به آمریکا در یکی از مراکز ‌روان‌درمانی بستری می‌شود. پیرزنی به نام شارون سرپرستی از لینسی را به عهده می‌گیرد و به او کمک می‌کند حافظه و شرایط جسمانی‌اش بهبود پیدا کند. لینسی ابتدا نمی‌تواند صحبت کند یا لیوان را به دست گیرد و پروسه‌‌ای که برای بازیابی‌ طی می‌کند آرام است. پس از چند صحنه‌ که او را در حال تمرین‌های سخت و دردناک می‌بینیم، دوباره شروع به حرف‌زدن و دویدن می‌کند و به تدریج آماده می‌شود تا با ترک این مرکز به سراغ مادرش در نیو اورلئان برود.

اما لینسی با بازگشت به خانه در معرض نوع دیگری از تروما قرار می‌گیرد؛ خاطرات تلخی که به دوران کودکی برمی‌گردند و خانواده‌‌ای که نمی‌تواند به آن اتکا کند. او در ایستگاه اتوبوس منتظر است تا به پیشوازش بیایند اما مادرش که به طرز آزاردهنده‌ای خودشیفته است و به الکل هم اعتیاد دارد، در ایستگاه حاضر نمی‌شود. لینسی که پدر ندارد و موقع اشاره به برادر از فعل گذشته استفاده می‌کند، از هیچ‌جا حمایت نمی‌شود و حافظه‌اش از خاطرات بد دوران کودکی اشباع شده است. باتوجه به این شرایط، مستأصلانه می‌خواهد دکتر مغز و اعصاب خود را متقاعد کند تا با درخواست او برای استخدام مجدد در ارتش موافقت کند و به این ترتیب بتواند باری دیگر از دست خانواده‌اش خلاص شود. اما پزشک متقاعد نشده که لینسی طبق ادعایش برای اعزام «مهیا» باشد.

مسأله‌ی فقط بهبود شرایط جسمانی نیست، لینسی باید بتواند بر افسردگی و اضطرابش هم غلبه کند. در همین بین شغلی در قالب نظافت‌چیِ استخر برای خود دست‌و‌پا می‌کند و با مکانیکی به نام جیمز (با بازی برایان تایری هِنری) دوستی گاه‌و‌بیگاهی به هم می‌زند. آن‌طورکه در ادامه مشخص می‌شود، جیمز خودش هم با تروماهای بدنی و روانی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. البته که این درد مشترک آنها را به هم نزدیک‌تر می‌سازد اما جیمز علت و شدت ترومای خود را به‌طور کامل تا چندین صحنه‌ی بعد فاش نمی‌سازد. این آدم‌های سوخته‌دل نسبت به هم احساس همدردی پیدا می‌کنند و مجذوب یکدیگر می‌شوند  البته این رابطه برای لینسی رمانتیک نیست چون او تمایلات دگرباشانه دارد. اما به هر حال چنین رابطه‌ای نیاز این دو آدم به فهمیده‌شدن را برآورده می‌کند.Causeway

نقش‌آفرینی‌های لارنس و هنری در زُمره‌ی ظریف‌ترین و شخصیت‌محورترین کارهای آنها تا به امروز قرار می‌گیرد. هرچند لارنس برنده‌ی اسکار شده و چندبار هم برای این جایزه نامزد بوده است، اما تا حدودی این‌طور به نظر می‌رسد که علی‌رغم استعداد فراوانش چندان مورد توجه قرار نگرفته است. شاید این مسأله تا حدودی به این خاطر باشد که او در طول دوران حرفه‌ای‌ اغلب در فیلم‌های دیوید اُ. راسل بازی کرده یا در فرنچایزهای (مجموعه‌فیلم‌های پرفروشِ) هالیوودی تلف شده است (او در «مردان ایکس» به هدر رفت، اما در سری فیلم‌های «بازی‌های بقا» فوق‌العاده بود).

نقش‌آفرینی این بازیگر در «گذرگاه» تأثیرگذارترین حضورش از زمان نقش ستاره‌آفرینِ «زمستانِ استخوان‌سوز» (۲۰۱۱) است. او در این آخرین فیلمش هم به لحاظ فیزیکی خود را وقف نقش کرده است و هم قابلیت ظاهرشدن در قالب شخصیتی را دارد که به لحاظ روحی زخم‌ خورده است. هِنری بازیگر نقش جیمز تا پیش از «گذرگاه» عمدتاً در نقش‌های فراموش‌شدنیِ سریال‌ها و فیلم‌های جریان اصلی هالیوود ظاهر شده بود که بازتابی از استعداد واقعی‌اش نبودند. «گذرگاه» فیلمی به شدت قابل‌پیش‌بینی است اما دو بازیگر نقش اصلی صداقتِ احساسی متعهدانه‌ای در نقش‌آفرینی‌ها‌شان ارائه می‌دهند و شخصیت‌هاشان را علی‌رغم مسیر آشنایی که روایت می‌پیماید، ملموس و باورپذیر می‌کنند.Causeway 2022

فیلم «گذرگاه» در سال ۲۰۱۹ فیلمبرداری شد و تهیه‌کنندگان فیلم در طول این سه سال عوض شدند و سرانجام تدوین شسته‌رُفته‌ای از آن به بازار آمد. محصول نهایی که شبکه‌ی اپل تی‌وی پلاس آن را پخش کرد، فیلمی است از سینمای مستقل با زمانِ بیش از حد کوتاه‌شده‌ی ۹۲ دقیقه‌ای که داستان آن عامدانه اپیزودیک و تکه‌تکه بسط پیدا می‌کند. با این همه فیلمبردار فیلم که قبلاً پشت دوربین «حیات وحش» (پل دانو، ۲۰۱۸) رفته است، تصاویری ساده و بکر خلق می‌کند و شخصیت‌ها را با استفاده‌‌ای چندلایه از رنگ و فضا در قاب می‌گیرد.

موسیقی متن غیرمتمرکز و صدای مزاحمِ فراگیر محیط همه‌چیز را جز لارنس و هنری به حاشیه می‌برند. حتی در یکی از صحنه‌های پایانی که لینسی به دیدار برادر غائب خود در زندان می‌رود – صحنه‌ای که مبتنی بر سکوت است، این احساس به تماشاگر دست می‌دهد که دوستی‌ لینسی با جیمز تأثیر خود را بر این دیدار گذاشته است. کارگردانی نوگه‌بائر نامحسوس و  نقش‌آفرینی‌ها باورپذیر است و تروما در داستانی که تا حد ضروریات خلاصه‌ شده، مانند بسیاری از فیلم‌های دیگر این روزها واکاوی می‌شود. اما «گذرگاه» این کار را با دو بازیگر محوریِ قدرتمند انجام می‌دهد. این داستانی است که می‌تواند آن‌قدر دردناک و جان‌گداز باشد که تماشای آن در پاره‌ای اوقات تحمل‌ناپذیر ‌شود. اما سادگی‌، بی‌تکلّفی و تصویر ملموس فیلم از آدم‌هایی که با درد و رنج‌هاشان کنار می‌آیند جبران مافات می‌کند.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.