نویسنده: فاطمه فریدن
در این یادداشت قصد داریم به معرفی آثار یکی از فیلمسازان پیشرو و خلاق سینمای جهان در دهه اخیر بپردازیم. برندون کراننبرگ فرزند دیوید کراننبرگ هنرمند قدیمی و شناختهشده سینما، متولد ۱٠ ژوئیه ۱۹۸٠ در تورنتو کاناداست. برندون با ساخت سه فیلم بلند سینمایی طی ده سال گذشته نشان داده به اندازهای از ذکاوت و هوش آرتیستی برخوردار است که بتواند عنوان کارگردانی نوظهور و خوشفکر را از آن خود کند و تحسین بسیاری از منتقدان مطرح جهانی را نسبت به شیوه کارگردانی در آثارش برانگیزد.
آثار این فیلمساز جوان هرچند اندک اما بسیار قابل توجه هستند. او پس از ساخت دو فیلم کوتاهِ لالههای شکسته (۲٠٠۸)، دوربین و کریستوفر مِرک (۲٠۱٠) در سال ۲٠۱۲ به سراغ نخستین فیلم بلندش ضدویروس میرود که در جشنواره کن همان سال در بخش نگاهی نو نمایش خیرهکنندهای دارد و مدتی بعد با کمی حذف و اصلاح در فستیوال تورنتو مجدد پخش میشود.
برندون کراننبرگ به واسطه خلاقیت و شجاعت درونی که از پدرش به ارث برده است، در طول این سالها دست روی موضوعاتی گذاشته که بیشتر مرتبط با خواستههای درونی، رویاها و ذهنیات پریشانِ انسانهاست. همین مورد موجب شده که علاقهمندان جدی سینما و منتقدین فیلم او را بهعنوان کارگردانی آیندهدار و جسور معرفی کنند. آشنازدایی، نمایش مسائل چالشبرانگیز و بیهراس بودن روحیه برندون در طرح موضوعات اجتماعی و انسانی، زمانی برای همه دنبالکنندگان فیلمهایش بیشتر ثابت میشود که او روند متمایز بودن و بدون ترس از انتقادکنندگان همیشگی و نگاه مضطرب جهانی، حرفی بیان کردن را در ساختههای بعدیاش نیز ادامه میدهد.
خِرد ذاتی کراننبرگ نشان میدهد با ساختن سه فیلم در فواصل مختلفِ زمانی درواقع فرصت میخرد و به خودش این امکان را میدهد که پیش از هر چیزی با گذر ِ چند سال، تجربه کسب کند سپس در فکر تولید فیلم بعدیاش باشد. کارگردانی جوان که روزگاری خوره کتاب بوده و با وجود علاقهای که به نقاشی، نوشتن و موسیقی داشته، دستآخر به فیلم ساختن که مجموعهای از همه آن هنرهاست دست یافته است. ناگفته نماند در بین ساختههای این کارگردان، فیلم استخر بیانتها بر حسب رتبهبندی با فروش ۲/۷ میلیون دلار در جایگاه هشتم گیشه فروش قرار گرفته است. علاوه بر آن که با نخستین نمایشی که در جشنواره ساندنس ۲٠۲۳ داشته نسبت به دو فیلم پیشین فیلمساز خیلی بیشتر در نگاه منتقدان و مخاطبان نشسته است.
- بیشتر بخوانید
- نقد فیلم «استخر بی نهایت» Infinity Pool | وحشت از خویشتن
- برترینهای سام مندس | بریتانیایی حساس
- نگاهی به کارنامه سینمایی دیوید او. راسل | راوی امیدوار آمریکای معاصر
-
ژانر: ترسناک، رازآلود
-
IMDB: 5.7
این اثر که در ژانر وحشت تولید شده است، محصول مشترک کشورهای فرانسه و کانادا و اولین تجربه برندون کراننبرگ در ساختن فیلم بلند سینمایی است. فیلم با ایده پرکشش و منحصربهفردی که دارد موفق میشود در جشنوارههای خارجی متعددی مانند شیکاگو، تورنتو و… شرکت کند و با نامزد شدن در بخشهای مختلفی درنهایت برنده پنج جایزه شود. بازیگرانی مثل کلب لندری جونز، سارا گدون، لیزا بری، داگلاس اسمیت و ننا ابووا نیز در آن ایفای نقش کردهاند.
داستان فیلم درباره مردی جوان به نام سید مارچ، کارمند یک کلینیک زیبایی است که پس از مرگ یکی از سوپراستارهای معروف زن به واسطه یک ویروس کشنده، شروع به تحقیق در رابطه با این اتفاق میکند. سید قول فروختن ویروسها به طرفداران هنرپیشهها را میدهد و هر روز طی ملاقاتی، قسمتی از همان ویروسهای عفونتزا را به بدن آنان تزریق میکند. او گاهی در این روند تعدادی از ویروسها را مخفیانه از اتاقهای محل کارش خارج میکند در حالی که دیگران از رفتارهای غیرقانونی او اطلاعی ندارند. مدتی نمیگذرد که سید با تزریقات مکرر به جسم خود برای کشف موضوع کشته شدن همان زن بازیگر، از فرط بیماری در آستانه مرگ قرار میگیرد و با وجود موانعی که روی مسیر کاریاش توسط عدهای ایجاد شده، مجبور به نجات جان خودش میشود. تصویر منعکس شده از این کاراکتر به ما نشان میدهد که با شخصیتی خودآزار روبرو شدهایم که کشفیات جدید در رابطه با ویروسها عقل از سرش برده و در مقابل نوعی جنون را جایگزین کرده است.
شکل روایت داستانی در این فیلم بیش از هر مورد دیگری یک نکته مهم را تداعی میکند که ضدویروس از ذهنی عمیقا کراننبرگی -پدر و پسری- برآمده است؛ دنیایی مملو از راز، تخیل، ترس و آزار ذهنیِ تماشاگران. به عنوان مثال شغلی که برای مارچ انتخاب شده است، فروختن ویروس و عفونتهای اشخاص معروف به طرفداران آنهاست؛ چیزی غیرمعمول که هرگز در واقعیت امکانپذیر نیست. گویی که برندون در مقام یک مؤلفِ ناظر از این که بینندگان مدام با حس اضطراب، نگرانی و زجر درگیر باشند لذت میبرد. چنین جریانی با کمی فاصله زمانی در فیلمهای بعدی او نیز ادامه مییابد و مشخصا نشاندهنده آن است که پسر کراننبرگ جهانی فراتر از رئالیسمِ خالص را برای روایتهای تصویری آثارش انتخاب کرده است.
متصرف (۲٠۲٠) Prossesor | هیولای انساننما
-
ژانر: ترسناک، رازآلود
-
IMDB: 6.5
فرم اجرای داستان در این فیلم نیز با حضور یافتن در فضایی فراتر از دنیای واقعی تعریف میشود. شدت علاقه کراننبرگ به تصویری چندجانبه از ذهنیات انسانی آمیخته با تخیل و بافتههای ذهنی که صرفا در دنیای نمایش و صورخیال شدنی است، در اینجا نیز به صورتی فاحش لمس و دریافت میشود اما نکته شاخص کار فیلمساز این است که از همان ابتدا تکلیف بیننده را در مواجهه با اثر مشخص میکند و با تشکیل زنجیروار تصاویری تخیلی، واقعیت کمرنگی را به ناواقعیت پیوند میزند.
داستان فیلم درباره سازمانی زیرزمینی و مخوف است که از حضور یک مأمور زن (تسیا) برای نفوذ در مغز و کالبد فردی دیگر طی مدت زمانی محدود استفاده میکند. تسیا ماموریت دارد تا به وسیله دستگاهی که همگامسازی نام دارد، وارد جسم شخص دیگری شود و خواستهای که رئیسش (گریدر) از او دارد را برآورده کند. گریدر با بازی دیدنی جنیفر جسیون لی، زنی که مسئول انجام عملیاتهاست، اکنون در اثر استمرار عملیاتهای خطرآفرین و هولناک به رفتارهای ضدانسانی و خرابکارانه روی آورده است. او هر بار از تسیا میخواهد که مرتکب عملی شنیع و خشونتبار مثل کشتن آدمها شود و بابت همان کار دستمزد خوبی هم دریافت کند. این پروسه تا جایی ادامه مییابد که نهایتا به قیمت از دست رفتن مایکل (همسر سابق تسیا) و پسر کوچکش تمام میشود.
محتوا و زمینه اصلی فیلم درحقیقت آرزوی دیرینه بشر برای کاشتن مغز، دست یافتن به ذهن دیگری و ورود به پیکر انسانی دیگر را آشکارا نمایش میدهد. در حاشیه این دیدگاه، مضمون فیلم با تکیه بر طمع و تمام نشدن آرزوهای انسان، هر بینندهای را ناخودآگاه به اندیشیدن درباره چنین موضوعاتی هدایت میکند. نمونه بارز آن کاراکتر تسیاست که در مرحله آخر جهت وارد شدن به بدن کالین (کریستوفر آبوت) مردی که قرار است آقای پارِس (شان بین) مالک پروژه پارس را به قتل برساند با وجود تردیدهایی که برای زنده ماندن و لطمه نخوردن از مخاطرات احتمالی دارد اما دست به کار میشود تا به هر وسیلهای که شده وارد بدن آن شخص شود و دست خالی برنگردد. طی این مسیر که ممکن است بیبازگشت باشد، افراد زیادی مانند دوست قدیمیِ تسلا و مردی که از سوی گریدر آمده محکوم به فنا هستند تا آنچه این زن میخواهد را تحقق بخشند. ضمن آن که خود تسیا نیز پس از ماموریتهای متعدد باید محتویات ذهنش را بررسی کند مبادا دچار آسیب مغزی نشده باشد؛ اتفاقی کاملا خیالی که البته واقعی شدناش نزد هر مخاطبی دارای جذابیت است.
استخر بیانتها (۲٠۲۳) Infinity pool | خرابکاری طبیعی
-
ژانر: ترسناک، جنایی، رازآلود
-
IMDB: 6.1
جسارت موروثیِ کراننبرگی اجازه نمیدهد که برندون کراننبرگ در ساخت کاری جدید به واقعیت پناه برد و به همین شیوه داستانی سرراست را تعریف کند. برندون در این فیلم نیز همچون آثار پیشین به داخل ذهن یک انسان نفوذ میکند تا از فرآوردههای آن بهره گیرد و به این طریق درامی هیجانانگیز و همزمان آزاردهنده تولید کند. فیلم در فضایی میان واقعیت و خیال رخ میدهد؛ جایی که تشخیص آن فقط به واسطه درام میسر است.
ماجرای فیلم با بازی کلوپاترا کولمن، الکساندر اسکاشگورد و میا گاث درباره جیمز فاستر نویسندهای است که همراه همسرش (اِم) به جزیرهای به نام تولتیکان آمده تا شاید محیط متفاوت آنجا الهامبخش داستانی جدید برای نگارش کتاب دومش باشد. خیلی زود این دو نفر در همانجا با زوجی به نامهای گابی و آلبان آشنا میشوند. گابی که خودش را بازیگر تبلیغات معرفی کرده است، همان شب آنان را به یک مهمانی شبانه دعوت میکند. طی تماشای مابقی داستان، تلویحا به بیننده القا میشود که جیمز به دلیل مصرف بیش از اندازه مشروبات الکلی وارد دنیای خیال و توهم شده و به همین علت توان خارج شدن از آن را ندارد و داستانهای ذهنی پشتسرهم میبافد.
در خلال چنین ماجراهایی چیزی که میان جیمز و دنیای ذهنیاش فاصله میاندازد، تصادفی است که او همراه چند نفر دیگر با ماشین اجارهای آقای تِریش، نگهبان مجموعه تفریحی در جاده انجام میدهد. او حالا با ارتکاب قتل باید اعدام شود اما اتفاقی که جیمز را از مرگ نجات میدهد، شخصِ بدلی ست که توسط پلیس همان منطقه ساخته شده و در عوض دریافت مقداری پول باید به جای او کشته شود.
همین نقطه فضایی است حدفاصل واقعیت و داستانی که خیلی عادی میتوانست به پایان برسد اما طراح فیلمنامه از طریق ذهن آشفته جیمز، مردی که خودش را نویسندهای بیاستعداد تصور میکند، بیننده را به نقاطی کور و ناشناخته تصورات انسانی ارجاع میدهد. استخر بیانتها را از منظری میتوانیم پختهترین، کاملترین و درعینحال متفاوتترین فیلم برندون کراننبرگ در نظر بگیریم. فضای موهوم، مالیخولیایی و غیرواقعی تنیده در واقعیت اثر همانطور که در سکانسهایی از فیلم میتواند بیننده را پس بزند به همان میزان نیز قادر است برای دیدن دوبارهاش کشش ایجاد کند.
آنچه از تحلیل کلی آثار این کارگردان برمیآید آن است که سینمای او سینمای آزار، تنش، توهم، برانگیزانندگیِ احساس مخاطب و خودزنیِ کاراکترهای داخل فیلم است. چنین مسألهای شاید از نگاهی طرد مخاطبان را عام سینما را فراهم کند اما به هر حال نوعی بینش روانشناختی و شگرد تکنیکیِ جدید به جهان سینما افزوده است؛ شگردی که مخاطب رخوت زده امروز قطعا به آن نیاز دارد.