مروری بر کارنامه بازیگری پدرام شریفی | پسر شرقی

نویسنده: مازیاز وکیلی

هر وقت می‌خواهم تکه‌ای از بازی پدرام شریفی را نگاه کنم، سراغ سریال سرباز ساخته هادی مقدم‌دوست می‌روم. سراغ سروان فکور، که قرار است با آن آرامش و متانت به یحیی نشان دهد زندگی فقط رسیدن به اهداف شخصی نیست، که نشان دهد فداکاری، عشق و خدمت وظایف مهمی هستند که می‌توانند از یک سرباز انسان دیگری بسازند.

مهم‌ترین مولفه بازیگری پدرام شریفی هم همین آرامش و متانت است. آرامش و متانتی که هیچ‌گاه از بازی او دور نمی‌شود، حتی وقتی که قرار است احساسات شدیدی مثل خشم یا نفرت را بروز دهد. آرامش و متانتی که به او کمک کرده تا کاراکتر متمایزی نسبت به سایر هم‌نسلان خودش داشته باشد.

شریفی نگاهی توام با شرم و آرامش دارد و همین شرم و آرامش است که به پدرام شریفی خاصیتی شرقی بخشیده است. او همان پسر شرقی متینی است که می‌تواند عشق، نفرت، خشم و تردید را روی پرده نشان دهد بدون‌اینکه ذره‌ای از شرم و آرامشش کم شود. پدرام شریفی با استفاده از همین ویژگی کم‌یاب قدم به قدم در سینمای ایران جلو آمده و موفق شده خودش را تثبیت کند و به کاندیداتوری سیمرغ بلورین هم برسد. البته شریفی هنوز راه درازی در پیش دارد، راهی که به نظر می‌رسد انتهای آن موفقیت باشد.

به بهانه حضور متفاوت او در فیلم بی‌ همه چیز نگاهی انداخته‌ایم به کارنامه بازیگری این بازیگر موفق سینمای ایران.

 

سیانور(بهروز شعیبی)؛ میان عشق و وظیفه

سیانور

امیر فخرا یکی از کاراکترهای خیالی فیلم تاریخی بهروز شعیبی است. نظامی جوانی که در آستانه یک موفقیت بزرگ قرار دارد، که ناگهان سر و کله‌ی عشق قدیمی‌اش که حالا یک عضو رده بالای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) است پیدا می‌شود و او را در دو راهی سختی قرار می‌دهد؛ دو راهی عشق و وظیفه. شعیبی به خوبی متوجه ویژگی‌های اصلی بازی پدرام شریفی یعنی آرامش و متانت شده است و از دل این آرامش و متانت تردیدهای یک جوان عاشق‌پیشه را بیرون کشیده. نظامی که هنوز آلوده سیستم نشده و انقدر پُرشور باقی مانده که یک تلنگر رمانتیک او را در مسیر عشق قرار دهد. شعیبی از پدرام شریفی شمایلی ساخت که بعدها در تمامی فیلم‌هایی که شریفی بازی کرد، می‌شد ردپای این شمایل را دید.

مهم‌ترین کاری که شریفی در سیانور انجام داده، حفظ اندازه‌ها در بازی‌اش است. او می‌داند چه اندازه از احساسات لازم است که شک و تردیدهای امیر فخرا برای تماشاگر باورپذیر شود. او با کنترل بر روی احساساتش و ارائه بازی درون‌گرایانه موفق شده میان کاراکتر امیر فخرا با آن روحیه رمانتیک و عاشق‌پیشه با تقی شهرام که ابراز احساساتش به هما ایدئولوژیک است تمایز ایجاد کند. تمایزی که برای درک تقابل‌‌هایی که کارگردان قرار است میان شخصیت‌ها بسازد، بسیار لازم است. فخرا و شهرام دو سر طیف بردار احساسی فیلم هستند. تضاد بین نگاه رمانتیک امیر فخرا با نگاه ذاتاً ایدئولوژیک تقی شهرام است که داستان را جلو می‌برد و آن را باورپذیر می‌کند. بنابراین مهم بوده که شریفی با کنترل بر روی احساساتش بازی ارائه دهد که مثلث نامرئی عشقی شهرام – فخرا – هما برای بیننده ملموس باشد.

شریفی با بازی متین و کنترل شده‌اش آن احساس رمانتیک را بروز می‌دهد و بدل به یکی از دلایل جذابیت فیلم می‌شود. فراموش نکنیم این اولین نقش طولانی و محوری شریفی در برابر انبوهی از ستارگان سینمای ایران است، اگر شریفی بازیگر ضعیفی بود به راحتی در برابر این ستارگان محو می‌شد. اما او نه تنها در برابر بازی این بازیگران کم نمی‌آورد، بلکه بدل به مهم‌ترین شخصیت فیلم می‌شود. شخصیتی که با همه تردیدها سرانجام عشق را انتخاب می‌کند و بهایش را هم می‌پردازد.

 

متولد۶۵ (مجید توکلی) ؛جوانی

متولد ۶۵

متولد ۶۵ فیلم بزرگی نیست، فیلم کوچکی است که قرار است یک موقعیت عجیب را بدل به محور اصلی داستان خود کند. افشار و خاطره جوانانی هستند ساده که جهان را با عینک سرخوشی و رمانتیسم نگاه می‌کنند. همین سادگی آمیخته به سرخوشی هم هست که در نهایت کار دست آن‌ها می‌دهد و یک شوخی به ظاهر ساده و معمولی را بدل به وضعیتی بغرنج و پیچیده می‌کند. وضعیتی که لحظه به لحظه سخت و سخت‌تر می‌شود و باعث می‌شود نگاه این دو جوان به زندگی تغییر کند. افشار و خاطره بعد از خروج از آن خانه کذایی دیگر آدم‌های سابق نیستند. جای آن شور و عشق ایام جوانی را تلخ‌کامی مواجهه با حقیقت زندگی گرفته است.

پدرام شریفی در این فیلم هم با درک درست از کاراکتر، بازی‌اش را به دو بخش متفاوت تقسیم کرده است. در نیمه اول فیلم جوانی است پُرشور، عاشق‌پیشه و سرخوش که شریک شیطنت‌های معصومانه دوست دخترش می‌شود. اما هرچه بیشتر جلو می‌رویم و افشار بیشتر در فشار وضعیتی که در آن اسیر شده قرار می‌گیرد، تبدیل به جوانی عصبانی و بی‌قرار می‌شود که کنترل درستی بر روی اعصابش ندارد. تمام هنر شریفی در این فیلم این است که موفق می‌شود چنان این دو نیمه متفاوت را در هم دیزالو کند که بیننده از تماشای این تغییر دل‌زده نشود. شریفی تنها یادگاری این فیلم کوچک و جوان‌پسند است. خود فیلم اثر چندان بزرگی نیست که در یادها بماند، در عوض افشار با آن سادگی و متانت در یاد ما می‌ماند. شریفی با متولد ۶۵ ثابت کرد می‌تواند به تنهایی بار یک فیلم را هم به دوش بکشد.

 

بادیگارد(ابراهیم حاتمی‌کیا)؛ ناظر

بادیگاردالیاس بادیگارد یک کاراکتر فرعی است که بیشتر ناظر اتفاقات فیلم است. ناظری که دچار تردیدهای فراوانی می‌شود و از سرنوشت کاری که دارد انجام می‌دهد می‌ترسد. ترس الیاس از این است که وقتی سیستم با حیدر با آن همه سابقه و فداکاری چنین رفتاری می‌کند، با او چه خواهد کرد؟ این سوالی است که توسط الیاس در طول فیلم طرح می‌شود و مرگ حیدر به آن پاسخ می‌دهد. جانفشانی برای عقیده و وطن هیچ جای تردیدی باقی نمی‌گذارد و به نظر می‌رسد الیاس هم در آینده راه حاج حیدر را ادامه خواهد داد.

پدرام شریفی در بادیگارد جایگاه و اندازه نقش را می‌داند و در این فیلم صرفاً حضور دارد. البته این حضور صرف نباید این‌گونه تعبیر شود که شریفی در طول فیلم کار خاصی انجام نداده است. شریفی در این فیلم موفق می‌شود به کیفیت دیگری از بازیگری دست پیدا کند و آن بازی در نقشی است که جز حضور داشتن و دنبال کردن سرنوشت قهرمان کار دیگری انجام نمی‌دهد. شریفی در این فیلم با این‌که چندان به چشم نمی‌آید اما اجازه نمی‌دهد الیاس میان دیگر شخصیت‌های فیلم گم شود. اوست که سوال اصلی فیلم را طرح می‌کند و پاسخ آن را از حاج حیدر طلب می‌کند. با بادیگارد شریفی توانست نشان دهد، می‌تواند در یک نقش فرعی چنان حضور داشته باشد که تماشاگر او را میان انبوهی از شخصیت‌های مهم‌تر فراموش نکند.

 

هجوم(شهرام مکری)؛ حضور از جنس دیگر

هجوم شهرام مکری فیلم‌ساز خاصی است و فیلم‌های متفاوتی می‌سازد. فیلم‌های مکری را بیشتر با فُرم‌ و روایت پیچیده‌شان به خاطر می‌آوریم تا شخصیت‌های به یاد ماندنی. به همین خاطر بازی در فیلم‌های مُکری شرایط خاصی را طلب می‌کند که هر بازیگری از پس آن شرایط برنمی‌آید. بازیگری که در کارهای مکری حاضر است باید بپذیرد بخشی از بازی‌های فُرمی کارگردان باشد و انتظار نداشته باشد تا چندان به چشم بیاید. شریفی با بازی در هجوم ثابت کرد بازیگر تجربه‌گرایی است و دوست دارد در فیلم‌های متفاوت و متنوعی بازی کند.

شریفی یکی از آدم‌های حاضر در آن ورزشگاه آخرالزمانی است. یکی از آدم‌هایی که قرار است بازی پیچیده و دقیق طراحی شده توسط کارگردان را پیش ببرند، مانند تمام آن چند نفری که در ورزشگاه حاضر هستند. شریفی در این فیلم هم فقط حضور دارد، اما جنس این حضور با جنس حضور شریفی در بادیگارد فرق می‌کند. او به عنوان یکی از بازیگران شناخته شده حاضر در این فیلم نشان می‌دهد که چگونه باید در خدمت اثری متفاوت بود و فداکارانه کاری کرد که فیلم بیشتر از بازیگر به چشم بیاید. این حضور کوتاه اما اندازه‌ی شریفی، درهجوم نشان داد او کاملاً توانایی بازی در فیلم‌های مختلف با سبک‌های متفاوت را دارد.

 

شبی که ماه کامل شد(نرگس آبیار)؛سایه شوم مرگ

شبی که ماه کامل شد شهاب منصوری شبی که ماه کامل شد جوان سربه هوایی است. یکی از هزاران جوان ساده ایرانی که تمام ذهن‌شان را فیلم‌های هندی، دختر و کسب پول و درآمد بیشتر پُر کرده است. همین سادگی، سربه هوایی و البته طمع‌کاری است که کار دست شهاب می‌دهد و او را به پاکستان می‌کشاند و بعد هم او را اسیر دست تکفیری‌ها می‌کند تا او را سر ببرند. شهاب مکمل خوب نوشته‌شده‌ای بود که قرار بود مرگ تراژیکش بازتابی باشد از قساوت ایدئولوژیک تکفیری‌ها. سکانس بریدن گردن شهاب در شبی که ماه کامل شد بیشتر از هر چیز نماد به مسلخ رفتن معصومیت است. در زمانه‌ای که ایدئولوژی‌ها حکمرانی می‌کنند جایی برای معصومیت، سرخوشی و بی‌خیالی امثال شهاب باقی نمی‌ماند.

پدرام شریفی شهاب را با همان استراتژی افشار متولد ۶۵ بازی کرده است، با این تفاوت که این‌بار قرار نیست شخصیت و احوالات روحی شهاب در طول فیلم دچار تغییر چندانی شود. این استراتژی، استراتژی غلطی نیست. چرا که شهاب شباهت‌های زیادی به افشار متولد ۶۵ دارد. هر دو آن‌ها جوان و پُرشور هستند و تلاش می‌کنند از راه‌های میانبر به خواسته‌هایشان برسند. هر دو برای رسیدن به یک زندگی بهتر طمع می‌کنند و دست به اقداماتی متهورانه می‌زنند. تنها تفاوت شهاب و افشار پایان تراژیکی است که برای شهاب رقم می‌خورد و برای افشار نه. بنابراین شریفی با تکیه بر همان جذابیت ذاتی شهاب را همانطور بازی می‌کند که افشار متولد ۶۵ را و نتیجه هم در هر دو فیلم‌ خوب از کار درآمده و این دو نقش در کارنامه شریفی تبدیل به نمادهایی از جوانان امروز ایران شدند.

 

سرباز(هادی مقدم‌دوست)؛پختگی و تکامل

سربازبازی در نقش سروان بابک فکور تا به امروز بهترین نقش‌آفرینی پدرام شریفی است. نقشی به ظاهر ساده در سریالی به غایت پیچیده که داستانش را نه به شکل خطی و ساده که به شکلی مدرن و غریب با تکیه بر حدیث نفس قهرمان اصلی فیلمش که به صورت نریشن بیان می‌شود تعریف می‌کند. بابک فکور سریال شخصیت سمپاتیکی نیست، برای تماشاگری که یحیی و دنیایش را دوست دارد بابک فکور یک مزاحم است. یک عامل اختلال که زندگی را برای یحیی در ایام سربازی سخت می‌کند. اما چند قسمت که جلو می‌رویم و بیشتر با شخصیت بابک فکور آشنا می‌شویم تازه متوجه می‌شویم او کیست و چرا آن کارها را با یحیی می‌کند؟ بابک فکور خاص‌ترین و پیچیده‌ترین شخصیتی است که پدرام شریفی تا به امروز بازی کرده است و این هنر مقدم‌دوست و شریفی است که پیچیدگی این شخصیت را به ساده‌ترین شکل ممکن نمایش داده‌اند.

شمایل پسر شرقی پدرام شریفی در سریال سرباز به پختگی و تکامل می‌رسد. پدرام شریفی همان آرامش، متانت و حجب و حیایی را دارد که برای بازی در نقش بابک فکور نیاز است. آرامش و متانتی که در نقطه اوج بازیگری شریفی به او کمک می‌کند تا بذر تحول را در دل یحیی بکارد، بدون این‌که ذره‌ای برای تماشاگر تصنعی به نظر برسد. حضور شریفی در این سریال هرچند کوتاه اما به شدت تاثیرگذار است. اوست که باعث می‌شود تا یحیی از شخصیتی کینه‌توز و خودخواه بدل به یک مرد واقعی شود. مردی که ارزش‌های زندگی را در خدمت می‌بیند نه منفعت شخصی. چنین نقشی اگر ذره‌ای بد بازی می‌شد می‌توانست تماشاگر را دل‌زده کند، اما پدرام شریفی بابک فکور را با چنان متانتی بازی می‌کند که تماشاگر نه تنها دل‌زده نمی‌شود که در نهایت با فکور همراه می‌شود و به خاطر کارهایی که برای یحیی کرد از او تشکر هم می‌کند.

 

بی همه چیز (محسن قرایی)؛ قوه عاقله روستا

بی همه چیزآقا معلم بی‌همه چیز قوه عاقله روستا است. او برخلاف باقی کاراکترها در برابر پیشنهاد وسوسه‌انگیز لی‌لی از خود بیخود نمی‌شود و عقلش را از دست نمی‌دهد. تنها آقا معلم است که به عاقبت کاری که مردم روستا قرار است انجام دهند می‌اندیشد و در برابر اقدامات لی‌لی شورش می‌کند. او تنها کسی است که در آن دارالمجانین عاقل باقی می‌ماند و تلاش می‌کند فکر کند. شاید تماشاگر جانبداری آقا معلم از امیرخان را به خاطر عشق او به دخترش بداند، اما ماجرا فراتر از این حرف‌ها است و اگر عشقی هم وجود دارد در راستای آن عقلانیت تعریف می‌شود. آقا معلم برخلاف باقی بزرگان روستا انتهای این مسیر را می‌بیند و همین بینش هم باعث می‌شود که تا مسیری متفاوت از دیگر شخصیت‌ها را طی کند. مسیری که مقصد آن، مقصد نهایی روشنفکری در ایران است؛ شکست و انزوا.

خرید بلیتشریفی در فیلم حضو کم‌رنگ‌تری نسبت به سایر شخصیت‌ها دارد، اما بیشتر از تمام آن‌ها در خاطر می‌ماند. این ماندگاری بیشتر از هر چیز به تفاوت فکری آقا معلم با دیگر شخصیت‌ها برمی‌گردد. اگر بقیه شخصیت‌ها طمع‌کار هستند و پول عقل آن‌ها را زایل کرده، آقا معلم تنها کسی است که فکر می‌کند. شریفی با آن عینک و مدل موی دهه پنجاهی شبیه روشنفکران آن زمان شده که همیشه در مسیری متفاوت از جامعه حرکت می‌کردند. روشنفکری که در حد خودش به جامعه هشدار می‌دهد اما از سوی آن‌ها طرد می‌شود. بازی محکم شریفی بار دیگر ثابت می‌کند او به مرز پختگی رسیده و جلوی بزرگترین ستارگان سینمای ایران هم می‌تواند بازی درخشانی ارائه دهد. بی‌همه چیز یقیناً سکوی پرتاب شریفی خواهد بود برای بازی در نقش‌های بزرگ‌تر. نقش‌هایی که جایگاه او را به عنوان یک ستاره تثبیت خواهند کرد.

*تیتر برگرفته از نام یکی از فیلم‌های مسعود کیمیایی است.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.