نویسنده: محمد بزرگ
محسن قرائی خود جواب کوبندهای است برای افرادی که فیلمسازی را صرفاً وابسته به طی کردن دوران آکادمیک سینمایی میدانند. وی متولد هفتم بهمن ماه ۱۳۶۲ از بهشهر مازندران است. در رشتۀ مهندسی معدن از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده است ولی با مطالعه، پشتکار و همنشینی با اساتید سینما و با علاقه وافر خود به سینما در زمینههای تدوین، فیلمنامه نویسی و کارگردانی خیلی زود توانست خود را در سینما اثبات کند.
او فعالیت سینمایی خود را از سال ۱۳۸۶ در مقام دستیار دوم کارگردان با فیلم «صدسال به این سالها» آغاز کرد. و با کمک افشین هاشمی و نویسندگی محمد رضاییراد فیلم«خسته نباشید» را در سال ۱۳۹۱ مقابل دوربین میبرد. در فیلم«حق السکوت» به عنوان تدوینگر فعالیت میکند و بعد از کسب تجربیات لازم بالاخره در سال ۱۳۹۵ اولین فیلم خود را با عنوان«سدمعبر» با نویسندگی سعید روستایی میسازد.
او در فیلم سینمایی قصر شیرین به عنوان نویسنده در کنار محمد داودی به رضا میرکریمی به عنوان کارگردان یاری میرساند و سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را در جشنواره سی و هفتم در کنار محمد داودی دریافت میکند. در نهایت برآیند همۀ تلاشهای او با توجه به اینکه او اقتباس را دوست دارد در فیلم«بیهمهچیز» تبلور پیدا میکند و در سال ۱۳۹۹ این فیلم با اقتباسی آزاد از نمایشنامه مشهور «ملاقات بانوی سالخورده» نوشته فردریش دورنمات را با همکاری محمد داودی نوشته و خود کارگردانی میکند.
خستهنباشید «به همین سادگی»
برای شرح داستان باید عنوان کنیم که ماریا و رومن، زن و شوهر توریستی هستند که برای اقامتی کوتاه مدت در کرمان ساکن میشوند. ماریا از پنج سالگی از ایران خارج شده و حالا بعد از این همه سال، خاطرات کمرنگی از سرزمین مادریاش دارد. فرزند او مُرده و در این قضیه رومن را مقصر میداند. هدف از این مسافرت که به اصرار رومن صورت گرفته است را فراموش کردنِ مرگِ فرزند قلمداد میکند اما بعداً متوجه میشود اصرارِ رومن برای مسافرت به ایران، دیدار از منطقۀ کویری کلوت کرمان است. به رقم مخالفت اولیه، ماریا حاضر به مسافرت می شود و همراهانِ دیگر این سفر، لیدر گروه مرتضی و حسین راننده فولکس واگن است.
پیرنگ فیلم بدون کشمکش و خیلی ساده آغاز میشود ولی رفتهرفته هر چه به انتهای داستان نزدیک میشویم با توجه به ارتباط شخصیتهای داستان با یکدیگر مخاطب هم خود را با فیلم همراه میکند. از نکتههای جالب توجه این فیلم بازی «حسام محمودی» است که این روزها فیلم رمانتیسم عماد و طوبا را با بازی او بر روی پرده سینما است. همه چیز در این فیلم رنگ و بوی سادهای دارند. از لهجه شیرین کرمانی، داستانی بی تکلف و سادهیاب، بازی روان بازیگران، اشیاء و عناصر صحنه که خیلی ساده و فانتزی هستند مثل استفاده فولکس واگن قدیمی و در نهایت قاببندیهای ساده که اکثراً از طبیعت وام گرفته شده است و سادگی مردمان آن منطقه که در ناخودآگاه قرائی کاشته میشود و این اشاره به روستا گویا بعداً قرار است درفیلم «بیهمهچیز» به شکلی کاملتر به آن پرداخته شود.
سدمعبر «بهدنبال کامیابی»
داستان درباره ماموران سدمعبر شهرداری است قاسم (با بازی حامد بهداد) به همراه دوستش مهدی (با بازی محسن کیایی) از ماموران سدمعبر هستند که با دستفروشان برخورد میکنند. قاسم با همسرش، نرگس (با بازی باران کوثری) اختلافهایی دارد و میخواهد ارثیه پدری نرگس را برخلاف خواسته او برای خرید کامیون خرج کند و این باعث رفتن نرگس از منزل میشود. از طرفی به واسطه آشنایی با دستفروشی به نام رسول، (با بازی نادر فلاح) درگیر اتفاقاتی میشود که در نتیجهی آن، به کیف پولی حاوی هزاران دلار دست پیدا میکند.
همکاری محسن قرائی با سعید روستایی اتفاقی خنثی را رقم میزند. سدمعبر را نه میتوان فیلمی در اندازههای «ابد ویک روز» نامید نه میتوان نسبت به تلاش عوامل این فیلم بیتفاوت بود. نکتهای که به چشم میخورد تلاش محسن قرائی برای رسیدن به خواستههایی است که برای تحقق آن در حال کند و کاو است. کاری که در فیلم «خستهنباشید» با همکاری افشین هاشمی شروع کرده بود در فیلم «سدمعبر» تبدیل به آن چیزی که دنبالش بود نمیشود. گویا این اتفاق برای خود سعید روستایی هم رخ نمیدهد و او هم در فیلم«متری شش و نیم» به بلوغ بهتری میرسد.
اما داستان کم کنش «خستهنباشید» را در مقابل کشمکشهای فیلم سدمعبر که از همان شروع داستان اتفاق میافتد بگذاریم، نکتهای که مشهود است پارادوکسی است که بین این دو اثر قابل مشاهده است. حتی این توازن در میان بازیگران هم صورت نگرفتهاست. هرچند اگر سدمعبر را مستقل واکاوی کنیم فیلمی است که میتواند مخاطب را به اثر سنجاق کند. دستکم استفاده از نامهایی مثل حامد بهداد، محسن کیایی و باران کوثری برای تبیین داستان و درونمایه فیلم اثرمند هستند. گویا همه چیز برای ساخت «بیهمهچیز» مهیا شده است.
قصر شیرین «طعم شیرین سیمرغ»
پازلی که با حضور میرکریمی، قرائی و داودی به زیبایی ترسیم میشود. فیلم ستایش شده «قصرشیرین» روی پاشنهآشیل متن خود نامی تحت عنوان محسن قرائی را دارد و زوج داودی و قرائی با این فیلم قوام پیدا میکند. داستان فیلم بدین گونه است: جلال مرادی چهل و دو ساله در طی تصادفی خانوادهای را به قتل میرساند، اما تصادف در دادگاه غیرعمد شناخته میشود. او پس از گذراندن دوران زندان، همسر و فرزندانش را ترک کرده و به شهری دیگر میرود، و پس از دو سال به شهرش باز میگردد. جلال و نجمه پس از مشاجره از هم جدا شده، و در انتها مشخص می گردد که جلال بابت اهدای قلب شیرین ( همسر اولش ) ۵۰ میلیون تومان پول گرفته است…
حال به تحلیل فیلمنامه قصر شیرین برویم که از نمونههای جادهای در سینمای ایران به حساب میآید. جلال شخصیتی که به دلیل آدمکشی آن هم غیر عمد طعم زندان را چشیده است اما سنگینی جرمش در ظاهر آرامش طوری عنوان میشود که گویا او را عذاب نمیدهد. اما دل آشوبی او با عصبانیت و بیقراری که دارد کاملاً مشخص است. شاید متواری شدن و فرار هنگام تصادف دلیلی است که او را به هم ریخته است. او بعد از این فرار هیچ چیز نمیبیند، زن و فرزند و زندگی پیرامونش را با بی مهری بدرقه میکند اما چنین فرد بیمهر و سنگدلی که به همه چیز بیاعتنا گشته، رفتهرفته در سط داستان دچار دگردیسی میشود.
در مجموع شخصیت جلال به گونهای ترسیم شده که سیاه محض نیست و میتواند نه تنها خاکستری بلکه رو به سفیدی هم حرکت کند. بعد از مرگ همسرش سعی دارد عشق به او را در پشت واژگان تند و زنندهاش پنهان کند ولی در ادامه زبان او نرم میشود. او در جاده زندگی از جهالت خود عبور میکند در پایانبندی رنگ زرد فیلم به سبزی متمایل میشود. حال جاده ناهموار برای جلال هموار میگردد و مقدمات منحنی تغییر شخصیت برای جلال صورت میپذیرد.
بیهمهچیز «همه چیز برای قرائی»
پانزده سال قبل از ساخت این فیلم محسنخان قرائی برای دیدن نمایشی از آقای سمندریان راهی سالن تئاتر میشود از آن روزی که نمایش «فردریش دورنمات» را میبیند درگیر این نمایش میشود. او نمایشنامه را میخواند و چهار سال پیش برای دیدن نمایش ملاقات همراه رضا میرکریمی باز راهی سالنهای تئاتر میشود، نکته قابل توجه در آن روز هنرمندی حجازیفر در این نمایش است. با نکاتی که در سابقۀ قرائی اشاره شد همه چیز دست به دست هم داد تا قرائی بتواند یکی از فیلمهای ماندگار سینمای ایران، فیلم بیهمهچیز ، را بسازد.
اعتقاد به اقتباس و علاقه او به برداشت آزاد از این نمایشنامه با هنرمندی بازیگران نام آشنای سینمای ایران در ساختار کلاسیک و سه پردهای شکل میگیرد و این صورت روایت در ارائه قصهپردازی صحیح از الگوهای نمونه در سینمای ایران تلقی میگردد. داستان فیلم اینگونه است که در روستایی قبل از انقلاب فردی خانزاده با نام امیر به عنوان قاضی محلی در روستا فعالیت میکند و به خاطر سابقه خوبی که داشته، مردم به او اعتماد کامل دارند و بخش مهمی از کارهای روستا را به امیر سپردهاند. حال پس از سالها یکی از اهالی روستا با نام لیلی که از روستا به خاطر تهمت مردم به فاحشه بودن رفته، به عنوان اشرافزاده به روستا برمیگردد و به مردم وعده میدهد که در صورت کشتن امیر، پول زیادی به آنها خواهد داد.
تغییراتی که قرائی با توجه به داستان اصلی میدهد، به دراماتیزه کردن فیلم میافزاید. این بار او در نقش کارگردان، تصویری از روستایی را به نمایش میگذارد که گویی در ناکجا آباد است و طراحی لباسها و عناصر کارگردانی و روایی فیلم به خوبی در این زمینه عنوان شدهاند. بنابراین مسیری که قرائی برای رسیدن به جایگاه واقعی خودش طی میکند این روزها بسیار مکان مناسب است اما نباید از این نکته غافل شود که در سینما هیچ حاشیه امنی وجود ندارد.