مروری بر کارنامه محمدحسین مهدویان به بهانه اکران درخت گردو

گ

نویسنده: مازیار وکیلی

محمد حسین مهدویان را باید در کنار سعید روستایی موفق‌ترین فیلم‌سازان نسل تازه سینمای ایران دانست. با این تفاوت که فیلم‌های سعید روستایی در همان فضا و اتمسفر معمول سینمای اجتماعی ایران ساخته می‌شوند اما مهدویان می‌کوشد ژانرها و فضاهای متفاوتی را تجربه کند و فیلم‌هایی بسازد که فارغ از کیفیت نهایی در سینمای ایران تجربه تازه‌ای به حساب می‌آیند.

از این جهت مهدویان را می‌توان شبیه کارگردانان موفق و قدرتمند هالیوودی دانست. کارگردانانی مانند ایستوود و اسپیلبرگ که در کارنامه کاریشان همه نوع فیلمی وجود دارد  و انقدر قدرت دارند که هر وقت سراغ ژانر خاصی رفته‌اند در آن ژانر آثار خوب و قابل توجهی ساخته‌اند. مهدویان هم مانند این چهره‌ها کارگردانی همه فن حریف است که با تسلط بالا بر مدیوم سینما سراغ هر ژانری رفته آثار درخشان و قابل توجهی ساخته که جنجالی هم شده‌اند.

مرور آثار و فیلم های محمد حسین مهدویان 

محمد حسین مهدویان در کارنامه‌ی هنری خود آثار مستند، هفت فیلم سینمایی و سه سریال دارد ( یکی از آنها در دست ساخت است) که در ادامه به مرور تعدادی از مهم‌ترین این آثار می‌پردازیم.

قابل ذکر است فیلم درخت گردو مهدویان این روزها در حال اکران است و فیلم شیشلیک که اثری کمدی است نیز در لیست اکران قرار دارد.

فیلم‌های سینمایی محمد حسین مهدویان

 

آخرین روزهای زمستانآخرین روزهای زمستان/گام اول

مهدویان با آخرین روزهای زمستان گام اول را برای ورود به دنیای سینما محکم برداشت. آخرین روزهای زمستان دقیقاً ویژگی‌های یک داکیو درام را داشت. یک بازسازی مو به مو و دقیق از تاریخ جنگ. داستان زندگی یک نابغه جنگی بنام حسن باقری که برخلاف بسیاری از هم‌رزمانش روی نقشه‌ها می‌جنگید. فیلم به قدری دقیق بازسازی شده بود که تماشاگران را شوکه کرد. کسی باور نمی‌کرد این تصاویر آرشیوی نیست و توسط تیم سازنده بازسازی شده. با آخرین روزهای زمستان مهدویان روح تازه‌ای به آثار جنگی سینمای ایران دمید و فُرمی را خلق کرد که آن را در ایستاده غبار به اوج رساند. آخرین روزهای زمستان باعث تولد مهدویان شد. کارگردانی که شباهت تام و تمامی داشت به چند تن از بهترین کارگردانان سینمای هالیوود، خصوصاً اسپیلبرگ…

 

ایستاده در غبارایستاده در غبار/بازسازی دقیق تاریخ

ایستاده در غبار برای کسانی که سریال مهدویان یعنی آخرین روزهای زمستان را ندیده بودند یک شوک اساسی بود. بسیاری از تماشاگرانی که فیلم را می‌دیدند باورشان نمی‌شد این فیلم نه یک مستند که با استفاده از آثار آرشیوی ساخته شده بلکه یک داکیودرام است که تمام زندگی جاویدالاثر احمد متوسلیان را به صورت دقیق بازسازی کرده است. مهدویان در این فیلم معجزه می‌کند و تنها با استفاده از نریشن روی تصاویر به دقت بازسازی شده‌اش فیلمی تحویل می‌دهد که شبیه هیچ فیلم دیگری در سینمای ایران نیست.

فیلمی درخشان و متفاوت که بحث‌های زیادی را درباره قابلیت سینمای مستند برای استفاده در سینمای داستانی برانگیخت. با ایستاده در غبار مهدویان قدم اول را محکم برداشت و باعث شد همه نگاه‌ها به سمت او برگردد. هر چند فیلم او در جشنواره فیلم فجر آن سال زیر سایه فیلم محکم سعید روستایی باقی ماند اما با گذشت زمان ارزش‌هایشش بیش از پیش معلوم شد و تماشاگران زیادی پیدا کرد. با ایستاده در غبار مهدویان با قدرت ورودش را به سینمای ایران اعلام کرد.

 

ماجرای نیم‌روز ۱ماجرای نیمروز/سیاست در بستر تاریخ

مهدویان با ساخت ماجرای نیمروز فیلم متفاوت دیگری به سینمای ایران عرضه کرد. سال‌ها پس از نقطه ضعف محمدرضا اعلامی تریلر سیاسی دیگری در سینمای ایران ساخته شده بود که می‌شد آن را با بزرگترین نمونه‌های این ژانر در سینمای جهان مقایسه کرد. فیلم داستانش را برمبنای یک تقابل تاریخی میان نیروهای اطلاعاتی دهه شصت و نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) طرح‌ریزی می‌کند و نشان می‌دهد چگونه استفاده از خشونت برای حذف رقیب خودش خشونت تازه‌ای تولید می‌کند و باعث رقم خوردن تراژدی می‌شود. فیلم همان کاری را می‌کند که اسپیلبرگ در مونیخ.

فیلم نشان می‌دهد در غیاب گفت و گو عرصه فقط برای کمال‌ها که منطق اسلحه را می‌شناسند مهیا می‌شود و ثابت می‌کند اگر چنین منطقی باب شود نتیجه فاجعه‌بار خواهد بود و حاصل چنین منطقی یک دوره طولانی خشونت کور، کشت و کشتار و ویرانی است. فیلم نشان می‌دهد در غیاب گفت و گو در سطوح مختلف جامعه است که فاجعه رخ می‌دهد و این فاجعه زمانی بیشتر از قبل به چشم می‌آید که بدانیم ایرانی در مقابل ایرانی ایستاده و هر تیری که شلیک می‌شود قلب یک ایرانی را از هم می‌شکافد. این همان نکته‌ای است که درباره ماجرای نیمروز به درستی فهمیده نشد و بسیاری کوشیدند گرایش سیاسی تهیه‌کننده کار را به کل فیلم تعمیم داده و بدون در نظر گرفتن مضمون درخشان آن فیلم را تا حد یک اثر سفارشی پایین بیاورند.

 

لاتاریلاتاری/عاشقانه‌ای خون آلود

مهدویان با ساخت لاتاری روحیه تنوع طلب و جسور خودش را نشان داد. او با ساخت ملودرامی شهری و عاشقانه که در نهایت به خون می‌نشست جنجالی‌ترین فیلم کارنامه‌اش را ساخت. فیلمی تجاری که با الهام از تمام ملودرام‌های تلخ جهان و فیلم‌هایی مانند قیصر و آژانس شیشه‌ای می‌کوشید فیلمی پرفروش بسازد که تماشاگران را به سالن‌های سینما بکشاند که در نهایت هم موفق می‌شود. برخی بعد از لاتاری مهدویان را متهم به داشتن گرایشات فاشیستی کردند بدون این‌که در نظر بگیرند تم انتقام یکی از تم‌های معروف و پُرکاربرد در تاریخ سینما است. اگر بنا باشد فیلم لاتاری و سازنده‌اش را به فاشیسم متهم کرد باید جسارت داشت و چنین صفاتی را هم درباره ژانر معظم وسترن و کارگردان بی‌جانشینی مانند جان فورد هم استفاده کرد. لاتاری فیلم جسورانه‌ای است و به خاطر این‌که تا انتهای دیدگاه خود می‌رود و از قضاوت‌ها نمی‌ترسد شایسته تقدیر. داشتن ملودرام‌های پُرخونی مانند لاتاری باعث تنوع در سینما می‌شود و باعث می‌شود فیلم‌های تجاری در سینمای ایران هم مخاطبان بیشتری داشته باشند.

 

ماجرای نیم‌روز ۲ماجرای نیمروز: ردخون/پایان دهه شصت

پایان جنگ و دهه شصت را می‌توان بسته شدن پرونده یک دوران پُرمناقشه دانست. دورانی که تکلیف خیلی چیزها معلوم شد و پایه‌ خیلی چیزهای دیگر گذاشته شد.رد خون دقیقاً به همین موضوع می‌پردازد. به این موضوع که حوادث و خون‌های ریخته شده در دهه شصت از خود چه ردی به جا می‌گذارد و دقیقاً دامان کسانی را می‌گیرد که باعث و بانی بازتولید خشونت در آن ایام بودند.

رد خون نشان می‌دهد ساختارهای سیاسی چگونه به نفع بقا و حفظ قدرت حتی آرمان‌خواهی را هم به مسلخ می‌برند. قدرت گرفتن صادق و حذف کمال بیشتر از آن‌که نشان دهنده پایان دوستی‌ها باشد بیان‌گر شکافی است که در میان صفوف نیروهای حامی انقلاب ایجاد شد و مسیر انقلاب را در دهه هفتاد مشخص کرد. ردخون فیلمی بود به شدت سنگین، پیچیده و پُر از ریزه‌کاری‌های داستانی با زیرمتنی قدرتمند و پایانی کوبنده که تماشاگر را به هنگام تماشا مسخ می‌کرد. ردخون قدر ندید. خوب اکران نشد. همه طیف‌های فکری برابرش موضع داشتند و آن را درست نقد نکردند. فیلم اما محکم سرجای خودش باقی ماند. پیچیده، عجیب و راوی صادق دهه پُرجوش و خروش شصت.

 

درخت گردودرخت‌گردو/ایدئولوژی زدایی از یک ژانر ایدئولوژیک

سینمای جنگ در ایران ذاتاً یک ژانر ایدئولوژیک است. بیانگر حقانیت و دلاوری‌های نیروهای خودی. اما مهدویان در فیلم درخت‌گردو موفق می‌شود از این ژانر ایدئولوژی زدایی کند و با انتخاب یک قهرمان غیرسیاسی موفق می‌شود از مصائب جنگ بگوید. مصائبی که در میان قهرمان‌پردازی‌ها و روایت‌های رسمی از جنگ گم شد. برای همین روایت متفاوت هم بود که دو طیف حاکم بر فضای نقد نویسی سینمای ایران تلاش کردند صرفاً به وجوه تکنیکی فیلم بپردازند و در برابر ویژگی‌های محتوایی آن سکوت کنند. مهدویان در درخت گردو به جوهره رمانتیسم آثار کارگردان بزرگی مانند دیوید لین دست پیدا می‌کند و موفق می‌شود راوی رنج مقدس پدری باشد که جنگ همه چیزش را می‌گیرد و این‌گونه است که تقدس جنگ از بین می‌رود و فیلم مهدویان را بدل به اثری ضد جنگ می‌کند که شبیه هیچ فیلم دیگری در سینمای ایران نیست.

 

شیشلیکشیشلیک/باغ وحش انسانی

فیلم شیشلیک دور از انتظارترین فیلمی بود که می‌شد از محمدحسین مهدویان توقع داشت. یک کمدی سیاه نمادین که در آن به خوبی نشان داده می‌شد یک قدرت مطلقه چگونه نه تنها مال انسان‌ها که قدرت تفکر آن‌ها را از بین می‌برد. فیلم به قدری سیاه است که نمی‌توان به آن خندید. آدم‌ها در شیشلیک موجودات پست و زبونی هستند که هیچ اراده‌ای از خود ندارند و صرفاً در خود می‌لولند و به زندگی در محیطی که دست کمی از یک باغ وحش ندارد به زندگی پست خود ادامه می‌دهند. این نگاه سیاه بود که باعث شد بسیاری حملات پُردامنه به وضع موجود را تحمل نکنند و فیلم را توهین‌آمیز تلقی کنند. در حالی که شیشلیک دقیقاً فیلم زمانه خودش بود. تند، تلخ،سیاه، پوچ و اَبزورد. بدون در نظر گرفتن حتی یک نقطه روشن در زندگی افرادی که چرخ‌های بورژوآزی فاسد آن‌ها را له کرده.

 

محمد حسین مهدویان و نمایش خانگی  

محمد حسین مهدویان ساخت سریال را با ساخت سریال زخم کاری برای شبکه‌ی خانگی تجربه کرد.

زخم‌کاریزخم‌کاری/ظهور لمپن پرولتاریا

مهدویان در زخم کاری به خوبی نشان می‌دهد لمپن پرولتاریا چگونه در یک ساختار اقتصادی متصلب و بسته مبتنی بر رانت رشد می‌کنند. زخم‌کاری در نقد ساختارهای سیاسی جامعه ایران بسیار تند است. با استفاده از ویژگی‌های مالک نشان می‌دهد چنین ساختار اقتصادی چگونه حسرت به روی حسرت تلنبار می‌کند و در نهایت باعث فروپاشی همان ساختاری می‌شود که پدرخوانده برای حفظ آن زحمت کشیده است. از این جهت باید زخم‌کاری را سریال زمانه خودش دانست. زمانه ظهور لمپن‌پرولترهایی مثل حاج عمو که کارشان تولید حسرت برای جامعه‌ای به شدت بیمار است.  جامعه‌ای که مدام هیولاهایی مانند مالک تولید می‌کند که برای رسیدن به جایگاه سلطنت حاضرند هر عمل قبیحی را انجام دهند و هر تراژدی را رقم بزنند. درست مثل مکبث که برای سلطان شدن شاه را کشت و تراژدی را رقم زد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.