نویسنده: حسین جوانی
سال ۲۰۱۳ زمانیکه قسمت پایانی «برکینگ بد» منتشر شد و پس از پنج فصل نقطهی پایانی برای داستانی گذاشت که جهانیان را شگفتزده کرده بود. کسی فکرش را نمیکرد وینس گیلیگان (سازندهی سریال) قصد داشته باشد سرگذشت یکی از شخصیتهای فرعیِ «برکینگ بد» را به موضوع اصلی سریال بعدیاش تبدیل کند. اما این اتفاق اُفتاد تا در طول شش فصل از «بهتره با سال تماس بگیری» شاهد سرگذشت عجیبِ سال گودمن (باب ادنکیرک) باشیم.
وکیلِ والتر وایت افسانهای (برایان کرانستون) و همکارش جسی پینکمن (آرون پال) در سریال «برکینگ بد» که گذشتهی هیجانانگیزش تبدیل به بهانهای برایِ کنکاش در مورد شخصیت پیچیدهی وکیلی قانونگریز در سریالی جنایی با مایههایی از کمدیِ سیاه شده است. «بهتره با سال تماس بگیری» علاوهبر زندگی سال گودمن، به بازخوانی گذشتهی سایر شخصیتها میپردازد و در قالب اسپینآف به تمامی نقاط تاریک داستانی «برکینگ بد» نور حقیقت میتاباند.
در ادامه به بهانهی پایان سریالِ «بهتره با سال تماس بگیری» نگاهی به ویژگیهای داستانی و درونمایهی این سریال مسحور کننده دازیم. چراکه این سریال هرچند همچون «برکینگ بد» سر و صدا به پا نکرد و مورد تقدیر قرار نگرفت اما هیچچیزی کمتر از سریال اصلی ندارد. چه بسا که در مواردی حتی گوی سبقت را از «برکینگ بد» ربوده باشد.
در جهنمی که والتر وایتِ «برکینگ بد» بر پا کرده بوده، سال گودمن مهرهای جانبی بود. وکیل فاسدی در حد کارچاقکن که خلافکارها را به هم وصل میکرد و بهترین کاری که از او بر میآمد، پولشویی بود. به بیان دیگر «برکینگ بد» آنقدر درگیرِ داستان دزد و پلیسش شده بود که فراموش میکرد توضیح دهد چرا باید پای آدمی مثل سال گودمن به چنین داستانی باز شود و حالا که باز شده چرا باید با چنین جدیتی به کارش ادامه دهد؟ «بهتره با سال تماس بگیری» پاسخی به این سوال مهم است.
چراکه بههرحال منطقی است آدمی در شرایط والتر وایت به سرش بزند و در سالهایی پایانی عمرش جور دیگری زندگی کند. اما چرا وکیلی که کارش کمک به اجرای قانون است در مسیری قرار گرفته که قانون را دور بزند؟ جواب ساده و سَر راست، همانطورکه والتر وایت میگفت، فقط یک چیز است: «پول». اما خُب همهی ما میدانیم که ماجرا به همین سادگی نیست. پاسخ به چنین سوال سختی نیازمند مقدمات بسیار و توجیه رفتاری است که نشان میدهد یک انسان چگونه بهطور کامل تغییر کرده و به انسانی دیگر تبدیل میشود. موجودی که شاید دیگر برای خودش هم قابل شناسایی نباشد.
فرآیند تبدیل شدنِ جیمی مکگیل به سال گودمن
«صیرورت» اصطلاحی فلسفی به معنایِ از حالتی به حالت دیگر درآمدن یا فرآیند تبدیل شدن از صورتی به صورتی دیگر است. در اینجا آنچه اهمیت دارد حالت اولیه یا صورتی که به آن تبدیل میشود، نیست بلکه فاصلهای است که میان این دو صورت یا حالت وجود دارد. مثلاً اگر دانهای را در خاک بکارید، درختی رشد خواهد کرد و میوه خواهد داد. مهم نیست که چه دانهای و چه میوهای باشد؛ مهم اتفاقاتی است که دانه را تبدیل به میوه کرده است.
از این رو اگر «برکینگ بد» صیرورت تبدیل شدنِ والتر وایت به هایزنبرگ را به تصویر میکشید، «بهتره با سال تماس بگیری» در پی نمایش صیرورتِ جیمی مکگیل به سال گودمن است. مجموعهی عوامل، اتفاقات، تغییرات و انگیزههایی که باعث میشوند جیمی مک گیل از هویت خود فاصله بگیرد و رفتهرفته به آدمی دیگر تبدیل شود. از این رو «بهتره با سال تماس بگیری» داستانش را از سالها پیش از آن روزی شروع میکند که والتر و جسی به سراغ سال رفتند. از سالهایی که جیمی دفتر وکالتی تحقیرآمیزی در اتاق پشتیِ یک سالن زیبایی دارد و مشتریهای محدودی که منبع درآمدی مطمئن به حساب نمیآیند. اما جیمی کموبیش از زندگیاش راضی است و تلاش میکند از طریق مراقبت از برادر بیمارش، همچنان به چیزی متعهد باقی بماند که «خانواده» میخواند.
اگر هیجان «برکینگ بد» محصولِ تقابلِ والتر و باجناقش، هنک (دین نوریس) بود و همسرِ والتر، اسکایلر (آنا گان) نقش ترمز را ایفا میکرد، در «بهتره با سال تماس بگیری» این نقشها اندکی جابهجا شده و شکلی متفاوت به خود گرفتهاند. جیمی(پیش از آنکه به سال گودمن تبدیل شود) مرد مجردی است که دغدغهی آیندهی زندگی و بچههایاش را ندارد. از این رو، بر خلاف «برکینگ بد» کسی وجود ندارد که چه در قالبِ دلسوزی و چه در قالبِ ترس، ترمزِ جیمی را بکشد. حتی در ابتدا خبری از قانون شکنی آشکاری هم نیست تا از طریق تقابل رفتار شخصیت اصلی با قانون هیجانی یه وجود آید. پس داستان این سریال چگونه پیش میرود و بیننده را با خود همراه نگه میدارد؟ نکتهی اصلیِ لذت بردن از «بهتره با سال تماس بگیری» در تعریف کردن داستان تحول و تبدیل شدن یک آدم خوب به یک آدم بد با تمامی جزئیات نهفته است.
- بیشتر بخوانید
- نقد فیلم «مرد خاکستری» The Gray Man
- مروری بر فیلم های غارتگرها | از «غارتگر» ۱۹۸۷ تا «شکار» ۲۰۲۲
- مروری بر آخرین اقتباس سینمایی از ژرژ سیمِنون | ژرار دو پاردیو در نقش بازرس مگره
مرز باریک قانون
«بهتره با سال تماس بگیری» با حوصله و دقت و طی چند فصل ابتدایی مرز باریکی را ترسیم میکند که میان خوب بودن و بد بودن وجود دارد تا نشان دهد چگونه لغزشی بسیار کوچک منجر به تحولی بسیار عمیق خواهد شد. خالقین سریال در ابتدا نشان میدهند که پایبندی به قانون چگونه زندگی را کُند، سرشار از ملال و حتی بیماری میکند. برای رسیدن به موفقیت یا بهطور دقیقتر پول در زمانی کوتاه، هیچ راهی جز دور زدن قانون وجود ندارد. اما این دور زدن تا چه اندازه قابل قبول است؟ دقت کنید که وقتی از «قانون» حرف میزنیم منظور تنها قوانین مدنی و کیفری حاکم بر زندگی انسانهای شهرنشین نیست. خلافکارها نیز بین خود قانونهایی دارند که دور زدن آنها مجازاتهایی به مراتب بیشتر از دور زدن قوانین مدنی و کیفری دارد. برای جیمی این دور زدن در حدی قابل قبول است که کارش راه بیافتد. مثلاً چند آدم بدبخت بیدلیل زندانی نشوند، رسیدگی به پروندهای سرعت بگیرد، توجه قاضیِ سختگیری پرت شود و…
اما برای برادرش چاک (با بازیِ مایکل مککین) قانون، قانون است. همهچیز از طریق تعهد همهجانبه به قانون معنا پیدا میکند و چرخ زندگی تنها زمانی به درستی خواهد چرخید که قانون به درستی اجرا شود. از سوی دیگر، خلافکارهای متصل به کارتل مواد مخدر نیز تعریفهای متفاوتی برای دور زدن قانون دارند. بدین ترتیب در سمتِ آدم خوبهای داستان، دو قطبیِ جیمی و چاک به مرور شکل میگیرد. جیمیِ سالم، سرزنده و در جستوجوی پیشرفت که بدش نمیآید برای راه اُفتادن کارش قانون را دور بزند.
چاکِ مریض احوال، تنها و افسرده که معتقد است قانون باید در حق جیمی که تنها برادر و حامیاش است هم با سختگیری اعمال شود. تفسیرهای متفاوت از قانون رفتهرفته جیمی و چاک را بهجای در کنار هم، در برابر هم قرار میدهد و اینجاست که آتشفشان شروع به فعالیت میکند. از دل اختلاف این دو برادر، کینهای تاریخی سر باز میکند. عداوتی که در ابتدا به نظر نمیرسد چندان جدی باشد اما به شکل عجیبی با منازعات میان کارتل مواد مخدر گره میخورد.
در یکسو آدم خوبهای داستان بر سر شکل خوب بودن اختلاف دارند و در سوی دیگر آدم بدهای داستان در تلاشاند در بد بودن از یکدیگر سبقت بگیرند و هریک از آنها به شکلی در حال دور زدن قانون و توجیه رفتار خودشان هستند؛ سال گودمن محصول این برخورد ناگزیر است. هنرمندی و نبوغ خالقین سریال (وینس گیلیگان و پتر گولد) در نیمهی دوم آن و از جایی هویدا میشود که مقدمه چینیهای ابتدایی منجر به در مقابل هم قرار گرفتن آدمهایی میشود که بههیچوجه به یکدیگر مرتبط نیستند. اما در عینحال درکشان از زندگی و قانون آنها را در برابر هم قرار میدهد. اینگونه است که جیمی بهواسطهی کینه و نفرتی که از چاک در سینه دارد، تصمیم میگیرد تا نقاب سال گودمن را به چهره بزند.
به راه بادیه رفتن
در فصل پایانیِ «برکینگ بد»، اسکایلر از والتر میپرسید چقدر پول بس است؟ و منظورش این است که والتر قصد دارد تا کجا پیش برود؟ تا به حال این سوال را از خودتان پرسیدهاید؟ فرض کنید مثل آدمهای فیلمهای و سریالها به لحظهای در زندگیتان برسید که تصمیم بگیرید از راهی به غیر از مسیر درست و اصولی و قانونی به موفقیت دست یابید. حدِ این موفقیت کجاست؟ چه میزان از ثروت، پول، دارایی، املاک و… شما را راضی خواهد کرد؟ حقیقت تلخ این است که همانطورکه خوشبختی لذتی زودگذر و کوتاه است، موفقیت نیز انتهایی ندارد. شما هیچ وقت راضی نخواهید شد و همین جاست که در دام میاُفتید؛ همانطورکه هایزنبرگ و سال گودمن اُفتادند.
اما این دام صرفاً دام قانون نیست بلکه دامی است که مانع از لذت بُردن از زندگی در ابتداییترین حالتش میشود. در «برکینگ بد» این امکان وجود نداشت که آیندهی والتر را ببینیم اما در «بهتره با سال تماس بگیری» این فرصت وجود دارد تا شخصیت اصلی را پس از حصول موفقیتی که در ذهن داشته ببینیم. این سریال آیندهی سال گودمن را تعمداً به شکل سیاه و سفید به تصویر میکشد؛ آیندهای بدون رنگ و عشق و خالی از لذتِ زیستن.
موفقیت و ثروت چه سودی دارد اگر انسان در لحظهی حصول آن نتوانید خود واقعیاش را بروز دهد؟ اجازه بدهید تلخترش کنیم؛ شما از آنچه اکنون هستید راضی نیستید پس تصمیم میگیرد به هر شکل ممکن تبدیل به آدم دیگری شوید. اما وقتی به قلهی موفقیت میرسید باز هم دچار همان احساسی میشوید که در آغاز راه داشتید. پس اول و آخر مسیر مهم نیست بلکه باید از مسیر لذت برد. این همان حقیقتی است که جیمی خیلی دیر متوجه آن میشود.
هزار جهد بکردم
یکی از مناظر دلگشایِ مسیری که جیمی در راه تبدیل شدن به سال گودمن طی میکند، آشنایی با کیم وکسلر (ری سیهورن) است. او وکیلی خودساخته و مصمم است که از کمک کردن به متهمان گرفتار شده و در راهروهای دادگاهها بیشتر از پشت میز نشستن و تکمیل پروندههای حقوقی لذت میبرد. زنی که به نظر نمیرسد زوج مناسبی برایِ جیمی باشد اما به مرور در مییابد علاقه و دلبستگی شدیدی به او دارد. در نهاد کیم شرارتی وجود دارد که با حضور در کنار جیمی متبلور میگردد و همین مسئله کافی است تا آنها جذب یکدیگر شوند.
اگر جیمی در کنار برادرش چاک همواره در حال تحقیر شدن و درجا زدن است؛ در کنار کیم پرندهای آزاد است که سرخوشانه ایدههایِ موذیانهاش را مطرح میکند و از دور زدنهای رندانهی قانون سَرمست میشود. جیمی در کنارِ کیم خود واقعیاش است و «بهتره با سال تماس بگیری» بهخوبی نشان میدهد وقتی آدمی مثلِ جیمی با مجموعهای از سرخوردگیها، استعدادهای جدی گرفته نشده و آرزوهای نادیده گرفته شده تنها روزنهی تنفسش را از دست میدهد، چگونه آماده میگردد تا به موجودی همچون سال گودمن تبدیل شود.
«بهتره با سال تماس بگیری» از آن سریالهایی نیست که به سرعت شما را جذب کند. اما ریتم حساب شده، شخصیتهایی عمیق و چند لایه، موقعیتهای غیرقابل پیشبینی و چرخشهای داستانی ویرانکننده، رفتهرفته شما را درگیر داستانی میکند که رها کردن آن دشوار و همراه نشدن با شخصیتهایاش غیرممکن به نظر میرسد. درست مثل رُمان قطوری که به آرامی آغاز میشود و در صفحات انتهایی نفستان را بند میآورد.