نویسنده: مهدی ولی زاده گیوی و زهرا الماسی
در این نوشته قصد داریم به صورت مختصر به معرفی آثار و فیلمهای سینمایی برتری که در سال ۲۰۲۱ به نمایش درآمدهاند بپردازیم.
تراژدی مکبث (The Tragedy of Macbeth)
- کارگردان: جوئل کوئن Joel Coen
- IMDB: 7.6/10
اولین تکنوازی جوئل کوئن بعد از سالها همکاری با برادرش در نوشتن و فیلمسازی، اقتباسی است چشمنواز از نمایشنامه معروف شکسپیر، مکبث: مردی که به گفته جادوگران و در پی زیرگوشخواندنهای همسرش، برای پادشاهی حریصتر میشود و بیباکتر. متن و ماجرایی که طی هفتاد سال گذشته زیر دست و نگاه کارگردانان مختلفی از اورسن ولز و پولانسکی تا کوروساوا و بلا تار رنگوبوبی متفاوت گرفته و البته کم پیشآمده به قوت خود اثر تماشایی باشد. در اینجا هم مثل اکثر آثار اقتباسی از مکبث، دیالوگهای شکسپیر که در خود متن نمایشنامه کارگر اند و نقطه قوت سبک این نویسنده، تا حدی بار سنگینی به صحنهها میدهد که توجه ثانیهبهثانیه مخاطب را برای فهمیدن میطلبد. با این حال تلاش کوئن با ترسیم فضای نئونوآری، تصویر سفیدوسیاه تماشایی، صداگذاری متفاوت، فشردهکردن داستان در ۱۰۵ دقیقه و روبهروکردن دنزل واشنگتن و فرانسیس مکدورمند بهعنوان دو پایه اساسی قصه، ستودنی است و البته هنرمندانه.
داستان وست ساید (West Side Story)
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ Steven Spielberg
- IMDB: 7.9/10
در طول پنجاه سال فیلمسازی ، راهی نبوده که استیون اسپیلبرگ نرفته باشد و ژانری نبوده که نیازموده باشد و حالا با بازآفرینی دوباره داستان وستساید میتواند با دلی خوش ساخت فیلم موزیکال را نیز از فهرست تجربههای قبل از بازنشستگیاش خط بزند. داستان وستساید که ابتدا نمایشنامه آن در سال ۱۹۵۷ در برادوی اجرا شد و چندسال بعد رابرت وایز فیلم آن را ساخت ، ماجرایی است الهامگرفته از رومئو و ژولیت. قصه عشق میان دختر و پسری از دو گنگ متفاوت محلههای نیویورک که روی پیشانیهایشان داغ نفرت از دیگری را حک کردهاند. با اینکه ریسک بازآفرینی داستانی که حدود نیمقرن پیش محبوب خاص و عام بوده و اکثر جوایز آکادمی را بهنام خود کرده، به نظر زیاد میآید اما اسپیلبرگ بهخاطر تغییراتی که در داستان برده، بهعلاوه برجستهسازی نقاط قوت فیلم وایز داستان را زنده میکند و نوید این را میدهد که فیلمهای کلاسیک میتوانند زیردست استادانی چون او، دوباره سرپا شوند و جان بگیرند.
آخرین دوئل (The Last Duel)
- کارگردان: ریدلی اسکات Ridely Scott
- IMDB: 7.4/10
اگر حماسههای تاریخی ریدلی اسکات را به دو دسته پیروزمندان (فیلمهایی مانند گلادیاتور و قلمروی بهشت) و شکستخوردگان (مانند رابینهود و ۱۴۹۲:فتح بهشت) تقسیم کنیم، آخرین دوئل با داستانی واقعی از دل حوادث تاریخی قرن چهاردهم در فرانسه، جایی در میانه این دو طیف است. آخرین دوئل با بازی ستارگانی چون مت دیمون، بن افلک، آدام درایور و درخشش جودی کامر، روایت یک مثلث عشقی میان دو رفیق قدیمی است که بعد از علاقه به یک زن، تبدیل به رقابت دو حریف سرسخت میشود. فیلم با تقسیمکردن داستان خود به سه فصل، هربار وقایع را از زاویه دید یکی از این اضلاع مثلث روایت میکند و تکنیک اسکات برای جلوگیری از تکرار مکررات، پرداختن به جزییاتی است که با نگاه شخصیت راوی گره میخورد. هرچند آخرین دوئل با کمکگرفتن از روایت چندگانه هم در ترسیم شخصیتهای خاکستری شکست میخورد، اما اگر بنا به تماشای فیلمی از ریدلی اسکات باشد در ۲۰۲۱، قطعا آخرین دوئل به خانه گوچی اولویت دارد.
دختر گمشده (The Lost Daughter)
- کارگردان: مگی جیلنهال Maggie Gyllenhaal
- IMDB: 6.8/10
بعد از سالها بازیگری، مگی جیلنهال (خواهر جک جیلنهال) اولین فیلم خود را با اقتباس رمانی از النا فرانته به روی پرده سینما برد که باعث شد تحسینهای بسیاری روبهروی اسم او گذاشته شود. دختر گمشده، قصه استاد دانشگاه میانسالی است به نام لدا که تعطیلات خود را در جزیرهای از یونان میگذراند و در این حین با مادر و دختری آشنا میشود که روابطشان او را در گذشته خودش غرق میکند. دختر گمشده، فیلمی است با پیرنگ درونی و شخصیتمحور که زمان زیادی از مخاطب میخرد تا قصه خود را سروشکلی درخور بدهد اما بازی میخکوبکننده الیویا کلمن این صبوری را سادهتر کرده است.
بدترین آدم دنیا (The Worst Person in the World)
- کارگردان: یوآخیم تریر Joahim Trier
- IMDB: 8.1/10
تصور تماشای یک کمدیرمانتیک دیگر درمورد جوانی که راه زندگی خودش را گم کرده شاید سخت بهنظر برسد اما فیلم خوشساخت یوآخیم تریر، کارگردان نروژی، میتواند یک مثال نقض باشد وقتی که با ترکیب احساسات ناهمگن در دل جولی، نشان میدهد او در عین بیاعتمادی به خودش و تصمیمهایش همچنان بیپرواست که نه میتواند دست از ماجراجوییهای عاشقانه بشوید، نه می تواند به دوراهیهای خود پایان بدهد. فیلم بدترین آدم دنیا روی نقطه کوری ایستاده از کلافی با رشتههایی از زندگی، عشق و ازدستدادن؛ جایی که ثابت میکند بیرون کشیدن رشتهها و بازکردن این گره کور، نوبت به نوبت است و صبوری میطلبد.
زودباش زودباش (C’mon C’mon)
- کارگردان: مایک میلز Mike Mills
- IMDB: 7.7/10
زودباش زودباش، فیلمی است که با پرسشهای زیادی شروع میشود اما تمرینی است برای شنیدن. فیلم جدید مایک میلز، داستان جانی و جس است، دایی و خواهرزادهای که مجبورند زمانی را کنار هم بگذارند تا سفر مادر جس تمام شود. جانی با بازی دوستداشتنی واکین فینیکس، روزنامهنگار رادیویی است که تلاش میکند دنیای درون جس را بیشتر بفهمد، سامان ببخشد و در عین حال خودش را در قامت یک والد و چالشهای آن نیز بسنجد. زودباش زودباش، با قاب سیاه و سفید و موسیقی همراهش، به شعر میماند. از آن دست قطعههای سروساده و بیادعایی است که در یک کتاب شعر پیدا میشوند: میتوانید مجموعه را دستتان بگیرید و ورق بزنید و رد شوید اما احتمالا در حین خواندن، گوشه صفحات زیادی را تا خواهید کرد تا بعدا دوباره به آنها برگردید و از نو بخوانیدشان؛ همانقدر روان و جاری، همانقدر عمیق و دقیق.
مامان کوچولو (Petite Maman)
- کارگردان: سلین سیاما Céline Sciamma
- IMDB: 4/10
سلین سیاما بعد از خلق اولین شاهکارش، پرتره بانویی در آتش (۲۰۱۹)، سراغ فضایی کودکانه و لطیف رفته و با اینکه دیگر خبری از یک شاهکار نیست اما میتوان امیدوار بود که سیاما رفتهرفته یکی از فیلمسازان موفق اروپا خواهد بود. داستان مامانکوچولو در مورد نِلی نُه ساله است که با مادر و پدر به خانه مادربزرگ تازه فوتشدهاش میروند تا وسایل پیرزن را جمع کنند و دنیایی از خاطره را ترک بگویند. نِلی در باغ پشت خانه با دختری همسنوسال خود آشنا میشود به نام ماریون که عملا کودکیهای مادر خودش است و این آشنایی مجالی میدهد برای وداعکردن با مادربزرگش و پذیرفتن مرگ او. مامانکوچولو، در گفتگوهای سادهای که میان این دو دوست بیان ردو بدل میشود، چنان مشفقانه و دلگرمکننده روح مخاطب را نوازش میکند که تماشاگر میتواند روزها همراه آنها در جنگل پرسه بزند به جای اینکه بعد از ۷۰ دقیقه بدرود بگوید.
زمانی برای مردن نیست (No Time to Die)
- کارگردان: کری فوکوناگا
- IMDB : 7.4/10
بیست و پنجمین فیلم از سری جیمز باند و پنجمین و آخرین فیلمی که دنیل کریگ نقش مامور ۰۰۷ را بازی میکند مطابق با هر فیلم دیگری از این مجموعه با تبلیغات فراوان و پر سرو صدا اکران شد تا حسن ختامی باشد برای یکی از بهترین نقش آفرینی جیمزباندها.
جیمز باند این بار باید با گذشته تراژیک خود کنار بیاید و در مواجه با دشمنی جدید که او هم زخمهایی از گذشته عذابش میدهد، دنیا را نجات دهد. دنیل کریگ استانداردهای جدیدی برای باند تعریف کرد و سویهی انسانیتری از این قدیمیترین و معروفترین جاسوس MI6 را به نمایش گذاشت.
اما آخرین نقش آفرینی جیمز باند نه به خوبی کازینو رویال و اسکای فال است نه به بدی شبح و ذرهای آرامش. فوکوناگا در مقام کارگردان و تیم نویسندگی فیلمنامه همه چیز را برای یک پایان پر ابهت و حماسی چیدهاند. روایت فیلم براساس کلیدواژهی تقدیر و گذشته بنا شده و به همین خاطر فیلم پر از ارجاع به فیلمهای قبلی این سری با بازی کریگ است. اکشن و مبارزات نفر به نفر کم شده و گجتهای آشنا مثل استون مارتین معروف DB5 و مسلسلهایش جور اکشن و آدرنالین موردنیاز تماشاگر فیلم را به دوش میکشند. کریگ سرزندگی اکشن کازینو رویال را به وضوح ندارد و این دلیل موجهی برای تزریق خون تازه به این فرنچایز است.
حفاری (The Dig)
- کارگردان: سیمون ستون
- IMDB :7.1/10
در آستانه شروع جنگ جهانی دوم بانویی ملاک از طبقه اشراف با بازی کری مولیگان یک باستان شناس تجربی با بازی رالف فاینس را استخدام میکند تا در تپهای که او احتمال میدهد بقایای ویلایی باستانی از زمان امپراطوری روم قرار دارد را حفاری کند اما با کشفی بزرگتر شوکه میشوند.
حفاری یک اثر سینمایی مبتنی بر شخصیتهاست. رالف فاینس و کری مولیگان بازیهای استاندارد و رده بالایی را ارائه میدهند و فیلم به آرامی و سر صبر رابطه کارفرما و بانو را پیش میبرد. شیمی دو شخصیت بدون رمانس و بر پایه احترام موتور پیش برنده فیلم است. دستاورد حاصل از حفاری که یکی از کشفهای مهم تاریخ باستان شناسی بریتانیا محسوب میشود و فیلم با بازسازی این واقعیت تاریخی و نمایش نحوه کشف این موفقیت در نهایت به اثری کوچک و زیبا تبدیل میشود که ارزش احترام و پافشاری بر یک هدف مشترک را یادآوری میکند.
هیچکس (Nobody)
- کارگردان: ایلیا نیشولر
- IMDB : 7.4/10
هاچ منسل یک کارمند معمولی با دغدغههای معمولی است. او یک خانواده معمولی با دو بچه و یک زن معمولی دارد و در شرکت پدر همسرش کار میکند. روی هم رفته روتین زندگیاش کسالتبار است. تا اینکه دزدی شبانه از خانهاش، چیزی را در او بیدار میکند تا متوجه شویم او آن شخصی نیست که ما و همه و حتی خانوادهاش میشناسند.
باب اودنکرک بازیگر نقش سول در سریال برکینگ بد و بعدتر ستاره سریال “باید به سول زنگ بزنی” در فیلم «هیچکس» در قامت یک ستاره اکشن میدرخشد. در واقع این فیلم یادآور سری تیکن و بازمعرفی لیام نیسن به عنوان قهرمان اکشن پا به سن گذاشته است.
ساب ژانری که با وجود دنبالههای بسیار هنوز هم مشتاقان فراوانی دارد. اما تفاوت Nobody این است که خودش را خیلی جدی نمیگیرد و حتی در اوج سکانسهای مبارزه رگههای مشخص طنز، بار جذابیت فیلم را به دوش میکشد. خشونت فیلم اما پر از خون و صورتهای دفرمه شده و شلیکهای مرگبار است. اگر در میانه دیدن فیلم متوجه شباهتهای فیلم با “جان ویک” شدید به یاد داشته باشید که نویسنده هر دو “درک کولستاد” است.
قدرت سگ (The power of dog)
- کارگردان: جین کمپیون
- IMDB : 7/10
سالهای آغازین قرن بیستم دو برادر گلهدار ثروتمند در مونتانا در مسیر سالیانه برای فروش دام در مسافرخانهی بینراهی با زنی بیوه (کریستن دانست) و پسرش آشنا میشوند جرج (جس پلمونس) برادر کوچکتر با بیوه جوان ازدواج میکند اما برادر بزرگتر، فیل (بندیکت کامبربک) رابطهای همراه با اذیت و شکنجهای هوشمندانه با زن برادرش و رفتاری تمسخرآمیز با پسر او در پیش میگیرد.
شمایل نگاری اسطوره وسترن همیشه پر بوده از مردانی خشن، زمخت، رها، بدون وابستگی خانوادگی و سرشار از حس مردانگی. مردانی از جنس چرم و خار از کلینت ایستوود تا جرج وین.
بندیکت کامبربک در یکی از قلههای رزومهی کاریش در قدرت سگ با چشمانی نافذ، صورتی استخوانی که در عین حال ترسناک و کاریزماتیک است در قامت مردی درخشیده که تمام رفتارها و کنشهای بیرونیاش نشان از روحی ملتهب دارد.
فیلم جین کمپیون یک حماسهی وسترن استادانه است که رابطهی پویای شخصیتها با ضربآهنگ گیتار جانی گرین وود و ارکستر سازهای زهی در مناظر وسترن به اوج و شکوه میرسد. فیلم ارزش دیدن دوباره و چندباره دارد.
شوالیهی سبز (The green knight)
- کارگردان: دیوید لوری
- IMDB : 6.6/10
شوالیه سبز یک ماجراجویی فانتزی حماسی بر اساس افسانه جاودانه و فولکلور آرتوریان از داستان سر گاواین (دو پاتل)، برادرزاده بی پروا و سرسخت پادشاه آرتور را روایت میکند که برای مقابله با شوالیه سبز، موجودی زمردرنگ غول پیکر، تلاش جسورانه ای را آغاز می کند و دراین سفر با ارواح، غولها، دزدها در بیرون، و در یک سفر عمیقتر با اراده و توان خود در درون مبارزه میکند تا شخصیت خود را تعریف کند و ارزش خود را در چشم خانواده و پادشاهی خود در رویارویی با رقیب نهایی ثابت کند.
دیوید لوری چرخشی تازه و جسورانه در داستانی کلاسیک از شوالیه های میز گرد را ساخته است در واقع فیلم بیشتر یک رویای بیداری است تا زنگ بیداری. فیلمساز مناظر عجیب و غریبی پیش روی ما میگذارد، از جمله قبیلهای از غولهای خمیری که شبیه مورفهای بدبخت هستند.
عناصر خیالی در سفر اودیسهوار قهرمان با اکشنی که ریتم تند نمیگیرد و هماهنگ با فضاسازی فیلم است درنهایت باعث میشود که فیلم ارزش توجه بیشتری داشته باشد و درنهایت جانمایهی وجودی فیلم که هیچ راهمیانبری برای رسیدن به افتخار نیست در ذهن تماشاگر حک میشود.
یهودا و مسیح سیاه (Judas and the black Messiah )
- کارگردان: شاکا کینگ
- IMDB: 7.5/10
فیلم روایتی واقعی از سرنوشت دو تن از اعضای پلنگهای سیاه (جنبشی که در اواسط قرن بیستم با اعمال زور و قدرت سعی در گرفتن حقوق شهروندی سیاهپوستان آمریکا داشت) و نفوذ FBI به این تشکیلات، دادگاه و ترور فرد همپتون (دنیل کالویا) است.
فیلمهایی با محوریت بازنگری به تاریخ نژادپرستی این روزها سکه رایج در بین اهالی هالیوود است. فیلمهایی که گاه آنقدر یکطرفه روایت و فضا را دستکاری میکنند که واژهی جدیدی با عنوان «آپارتاید سیاه» را در بین محافل سینمایی و غیرسینمایی برجسته میکند. یهودا و مسیح سیاه هم در لحظاتی این مسیر را پی میگیرد اما در کلیت اثر کارگردان سعی کرده با استفاده از مدارک و آرشیو نگاهی شبه مستند به زندگی و فضای حاکم بر جامعه ی آمریکا در دههی ۶۰ داشته باشد.
فیلم برای کالویا یک پیروزی کامل است. برگ برنده فیلم بازی اوست. تصویری که او از همپتون نشان میدهد همزمان گیرا و شکننده است. کالویا مرز بین زندگی خانوادگی و احساسی و قدرت یک رهبر کاریزماتیک را به خوبی ایفا میکند. از طرفی زندگی دو گانهی بیل اونیل و مصاحبهی او بعد از سالها از مرگ همپتون و عنوان یهودای خیانتپیشه در بین جامعه سیاهپوستان، تاثیری به مراتب عمیقتر از خود فیلم داراست. مردی که بنا به سود شخصی، پا روی عواطف و احساسات جمعی که به آن تعلق دارد میگذارد.
آنت (Anette)
- کارگردان: لئو کراکس
- IMDB: 6.4/10
زوجی موفق و هنری شامل استندآپ کمدینی نامتعارف (آدام درایور) و ستاره بالرین اپرا (مارین کوتیارد) علیرغم تمام تفاوتهای ظاهری و باطنی رابطهای شیرین و گرم را آغاز میکنند. با به دنیا آمدن دختر این زوج، ستاره موفقیت مرد افول میکند و این باعث میشود که کانون گرم خانواده در مسیر سرنوشتی دراماتیک بیافتد.
عصر طلایی فیلم های موزیکال در سالهای ابتدایی سینما مخاطبان بیشماری را مجذوب ستارههای خود میکرد. در چند سال اخیر تعدای موزیکال ساخته شده که گاهی مانند لالالند نظر موافق توامان مخاطبان و منتقدان را در بر داشته. آنت جدید ترین این دسته فیلم هاست.
لئو کراکس کارگردان فیلم رادیکال (هولی موتورز ۲۰۱۲) آنت را کارگردانی کرده و خودش در مقدمهی فیلم حضور دارد. داستان فیلم به اقتضای ژانر به شیوه تئاتری روایت میشود و تمهیداتی مانند پاساژهای تصویری برای پیشبرد حاشیههای زندگی از نگاه مطبوعات زرد و مهمتر از همه استفاده از عروسک چوبی به جای آنت هوشمندانه است. ارجاعات فیلم به مفاهیم عمیقتر مانند نماد پردازی میوههای مورد علاقه دو شخصیت اصلی و نقد به زندگی ستارههای سرگرمی و داستان ازلی و ابدی گناه حسادت و انتقام، فیلم را خاصتر میکند. اما در نهایت به یاد داشته همه از دیدن آنت لذت نخواهند برد. پس اگر برای سرگرمی صرف و راحت آنت را انتخاب نکردهاید. از فیلم خوشتان خواهد آمد.
هنری پیر (old henry)
وسترن سالهاست که ژانری متعلق به گذشته است. اما هنری ییر جواهر کوچکی است که دربین فیلمهایی که سعی میکنند با ابرقهرمانها و صحنههای پرخرج تماشاگر سینما را به وجد آورند، شکوه وسترن را به یاد تماشاگر پیگیر سینما میآورد. هنری با بازی تیم بلیک نلسون کشاورزی سالخورده است که با پسر نوجوان و برادر زن متوفایش روی زمینی کوچک کار میکند تا اینکه ورود غریبهای باعث میشود با گذشته مرموز هنری آشنا شویم. داستانی پرکشش، تقابل دنیای جدید با آدمهایی که متعلق به زمانی سپری شده هستند و اکشنی خاص از نوع تیراندازیهای کابوهای تنها، هنری پیر را به یک اثر سینمایی دلچسب برای دیدن تبدیل کرده است.
استیل واتر (still water)
احتمالا با دیدن پوستر فیلم و حضور مت دیمون انتظار دیدن یک اکشن رده بالا شبیه سه گانه بورن را خواهید داشت. اما در فیلم استیل واتر به کارگردانی تام مک کارتی که در سال ۲۰۱۵ اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه را برای اسپات لایت گرفته بود، مت دیمون ایفاگر نقش یک کارگر آمریکایی است که موقعیت دخترش در فرانسه شبیه یک تراژدی طولانی مدت شده است. تلاش مردی یک و تنها که با مشکلات اقتصادی و عدم درک زبان مجبور به کاوش برای پروندهای پیچیده است و چگونگی برآمدن از پس این مشکلات در کنار بازی خوب مت دیمون که حتی در نقشی غیر اکشن جدیت یک قهرمان مصمم را دارد استیل واتر را به یکی از فیلمهای خوب ۲۰۲۱ تبدیل کرده است.
بیوه سیاه (Black widow)
در بین فیلم های ابر قهرمانی که بعد از رکود همه گیری کرونا در دو سال گذشته سال ۲۰۲۱ را تبدیل به سال فیلمهای ابر قهرمانی کرده بود. بیوه سیاه یکی از بهترین فیلم ابر قهرمانی امسال است. بیوه سیاه رقبای قدرتمندی همچون جوخه انتقام ۲ و شانگ چی و ونوم را پیش رو داشت و هم در گیشه و هم در نظر منتقدان به موفقیت رسید. داستان گذشته مامور قدرتمند سازمان شیلد و تبدیل شدن به عضو اصلی انتقام جویان یعنی ناتاشا رومانف که با ترکیبی شیرین از طنز و اکشن روایت میشود طرفداران جهان سینمایی مارول را سر ذوق آورد. صحنههای اکشن جذاب که به خوبی طراحی شدهاند و اضافه کردن شخصیتهای فرعی جالب مخصوصا رد گاردین با بازی دیوید هاربور که در هل بوی اصلا موفق نبود یکی از وجوه جذابیت فیلم است.
گشت و گذار در جنگل (Jungle Cruise)
راک یا دواین جانسون این روزها پولسازترین ستاره هالیوود است و حضور او در یک پروژه سینمایی تضمین کننده موفقیت آن فیلم حداقل در بحث فروش و گیشه است. “گشت و گذار در جنگل” فیلمی برای خانواده است که هم بزرگترها از آن استقبال خواهند کرد هم بچهها. اکشن فیلم فانتزی و لطیف است و با کمی چاشنی طنز و ترس بیننده را درگیر ماجراهای خود میکند. کل فیلم با استفاده از الگوی فیلمهای موفق اخیر راک مثل سری “جومانجی” ساخته شده است. رمانسی آرام در دل صحنههای تعقیب و گریز از میان جنگلهای آمازون با زوجی که شیمی کم وبیش موفقی را شکل دادهاند. و در نهایت تجربهای شاد و لحظاتی خوش که برای یک آخر هفته خانوادگی مناسب است و البته که خیلی در ذهن نمیماند.
کدا (Coda)
داستان فیلم در مورد یک خانواده شاد ماهیگیر چهارنفره است که پدر، مادر و پسر خانواده ناشنوا هستند و دختر سالم خانواده یعنی روبی با بازی تاثیرگذار امیلیا جونز با استعداد و شور به موسیقی و خواندن با بقیه خانواده متفاوت است. فیلم داستان جدایی مسیر روبی از مامن دلنشین خانواده است. خانوادهای که با وجود تمام مهر و عطوفت جاری در تمام لحظات سکوتشان در خانه، جوابگوی نیاز دختر نیست و او باید در تصمیمی مهم، زندگی و سرنوشت خود را پی بگیرد. فیلم و شخصیتها به ما یادآور میشوند که دنیا و زندگی هنوز زیباییهایی برای تجربه کردن دارند.
CODA ( حروف اختصاری Child Of Deaf Adults) به معنی فرزند والدین ناشنوا است.
تلماسه (Dune)
هیجانانگیزترین فیلم سینمایی ۲۰۲۱ بی شک تلماسه است. تیم بازیگری پر و پیمان و حواشی فیلم در کنار دیدن نتیجه نهایی کارگردان صاحب سبکی چون دنیس ویلنو از زمانی که زمزمههای بازسازی غیر لینچیترین فیلم دیود لینچ یعنی نسخه ۱۹۸۴ همین فیلم زده شد همه سینمادوستان را در انتظار فرو برده بود.
فیلمی حماسی ویلنو که با پسوند قسمت اول اکران شد ارزش این همه صبر را دارد. ویلنو که یکی از بهترین فیلمسازان برای ایجاد اتمسفر در فیلمهایش است. دنیایی در پیش چشم مخاطب قرار میدهد که ترجمه تصویر به مراتب بهتری از نسخه ساخته لینچ است. پیشرفت تکنولوژی ساخت جلوههای ویژه در این امر بیتاثیر نیست و فیلم مملو از جلوههای ویژه است اما کارگردان فقط بیننده را با تصاویر عظیم دنیای خیالی بین سیارات مبهوت نمیکند و فیلم با وسواس و سر حوصله شخصیتهای اصلی و دغدغههای ذهنیشان را به تماشاگر نشان میدهد. باید دید با اکران قسمت دوم در سال آتی و تکمیل پروژه عظیم تلماسه آیا برآیند دو فیلم اثری ماندگار را خواهد ساخت یا خیر؟
چیزهای کوچک (The Little Things)
کلانتری محلی با بازی دنزل واشینگتن با سابقهای نه چندان درخشان و مرموز برای تحقیق در مورد قتل دختری جوان با کارآگاه جوان دایره قتل لس آنجلس همکاری میکند تا قاتلی سریالی را شکار کند که فکر میکند با پروندههای حل نشده سالهای خدمتش رابطهای معنادار دارد. جان لی هنکاک کارگردان و مجموعه بازیگران اصلی کارشان را خوب انجام دادهاند اما فیلمنامه ایراداتی اساسی در چفت و بسط و نتیجهگیری نهایی دارد. فیلم شباهتی انکار ناپذیر به فیلمهای موفق ژانر مثل هفت و زودیاک داشته اما با طرح پرسشهای مهم و عدم جوابدهی درست و روشن نشدن برخی ابهامات برای مخاطب در نهایت در حد متوسط باقی میماند.
ارتش دزدان Army of the Dead
زک اسنایدر امسال با اکران نسخه کارگردان “لیگ عدالت “ بار دیگر نشان داد که متخصص تولید فیلم سینمایی از روی کتابهای کامیک است به شرطی که مراودات کمپانیهای بزرگ به او اجازه بیشتری بدهد. به هرحال ارتش مردگان فیلم جدید زک اسنایدر اکثر مولفههای کاری او را در بطن خود داشت. اکشن لجام گسیخته و خشونت گرافیکی در کنار استفاده زیاد از اسلوموشن. داستان فیلم مربوط به آیندهای است که ارتش مردگان زنده لاس وگاس را به جهنمی آخرالزمانی تبدیل کرده است و گروهی مزدور برای بازکردن گاوصندوقی پر از پول دور هم جمع میشوند و به این سفر بیبازگشت میروند. فیلم در نهایت موفق میشود مخاطب عامتر را راضی کند و ساخت پیش مقدمه با نام “ارتش دزدان” و همچنین پایان فیلم اصلی که راه را برای ادامه فیلم بازگذاشته نشان از تولید سری فیلمهایی با پیشوند “ارتش …” خواهد بود.