نویسنده: الناز مظفری
مدتها گمان میکردم که زهر جاری در فیلمهای دیمین شزل با علاقه تماشاگران به سوژههای آنها متناسب است و سوءاستفاده او از جاز در ویپلش، از بازیگری و جاز در لا لا لند و از تاریخ در نخستین انسان بیشتر افرادی را که بیش از همه به این موضوعات اهمیت میدهند را آزار میدهد. در همین حال، طرفدارانش با جلوهگری پر آب و تاب شخصیتها و مبارزات فیلمهایش به وجد میآیند. گویی شزل که قدرت «جنگ ستارگان» را از طریق تجسم اسطورههای بزرگ آن احساس کرده است، آموزههایش را در جستوجویهای واقعگرایانه به کار میگیرد و آنها را به تخیالات تبدیل میکند.
شزل این کار را دوباره در «بابیلون» انجام میدهد، که فیلمی که در سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۲ درهالیوود اتفاق میافتد وکمی با فیلمهای قبلی شزل فرق دارد. چیزی که «بابیلون» را از دیگر فیلمهای شزل متمایز میکند قدرت داستانگویی آن است؛ درست مثل فیلم محبوب امسال «خانواده فیبلمن». فکر میکنم که قدرت هر دو فیلم در یک منبع ریشه دارد و آن دانش است. درست همانطور که اسپیلبرگ گذشته خود را میداند، شزل نیز افسانههای هالیوود را میشناسد و بیتردید در برنامهریزی و پژوهش چیزهای بیشتری از آن آموخته است. همین ماجراهای سرگرم کنندهاند که «بابیلون» را در بیشتر سه ساعت و نه دقیقهاش جذاب نگه میدارند.
- بیشتر بخوانید
- بهترین فیلم های ۲۰۲۲ | از «آواتار۲: راه آب» تا «فیبلمن ها»
- نقد فیلم «افترسان» Aftersun 2022 | آفتاب بیرمق خاطره
- نقد فیلم «خانواده فیبلمن» ۲۰۲۲ The Fabelmans | ما معتادیم، سینما مواد ماست
- IMDB Babylon: 7.3
«بابیلون» و «خانواده فیبلمن» به همراه «امپراطوری روشنایی» ساخته سام مندز، یک سهگانه جادویی از فیلمهایی را میسازند که با درخشش بازآفرینی ایام خوب گذشته همراه شده است. تحسینی نوستالژیک برای شکوه گذشته هالیوود. فیلم اسپیلبرگ در دهه پنجاه و اوایل دهه شصت اتفاق میافتد، فیلم مندز در سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۱، و هر دو فیلمهای آن دوران را نجاتبخش میدانند. اما فیلم شزل در کمال تعجب، متناقضترین فیلم است، زیرا نسبت به فیلمهای هالیوودی دوره پیشین که در آن اتفاق میافتد، بیتعهد است. جالب اینجاست که به نظر میرسد او چیزی برای گفتن در مورد آنها ندارد و در مورد اینکه آنها چگونه بودند و چه چیزی برخی از آنها را عالی کرده است و برخی دیگر را نه، ایده به خصوصی ندارد. چیزی که فیلم به آن تعالی میبخشد و به نظر میرسد که شازل عاشق آن است، شخصیتها با همه ایراداتی است که دارند. شزل هالیوود را با جسارتی رویایی و اشتباهات بیش از اندازهاش، مبتذل، بی احساس، سرشار از فرصت و سقوط به تصویر میکشد.
بابیلون به عنوان یک تراژدی شبیه به «آواز در باران» است. هرچند که لحظات کمدی بسیاری دارد. بهعنوان مثال صحنه ابتدای با آن فضایی طنزآمیز و حضور فیل در دل یک مهمانی شلوغ هالیوودی. مانند فیلم استنلی دانن و جین کلی در سال ۱۹۵۲ که به طور صریح و ضمنی در فیلم شزل به آن اشاره شده است، «بابیلون» داستان گذار هالیوود از سینمای صامت به سینمای ناطق را روایت میکند که بر روی سه شخصیت متمرکز شده است. نلی لاروی بازیگر بلند پرواز (مارگو رابی) و جک کانراد (برد پیت) بازیگر سرزنده و در عین حال جدی با سرنوشتی تاریک در کنار مانوئل(منی) تورس (دیگو کالوا) تهیهکننده که در همان نگاه اول مجذوب نلی شده است.
چیزی که در مورد فیلمها برای شزل نجات بخش است، تجربه تماشای زیاد آنها نیست بلکه مزایای ساخت آنهاست. اینجا هیچ اسپیلبرگ جوانی وجود ندارد که از دوربین کوچکی برای ساختن جادوی الهام بخش هالیوود با هر کسی که در دسترس است استفاده کند. در عوض شور و شوق شدید مانوئل برای اینکه بخشی از چیزی بزرگتر از خودش باشد وجود دارد و همچنین انگیزه خشمگین نلی برای فرار از زندگی جهنمی با خانوادهاش. (زمانی که کارگردان از نلی که نقش کوتاهی دارد میپرسد چگونه میتواند با یک اشاره گریه کند، نلی در پاسخ میگوید: «من فقط به خانه فکر میکنم»). بیپروای جسور بدون درنگ دلیل خود را برای ورود به فیلمها بیان میکند: «تو ستاره نمیشوی، یا ستاره هستی یا نیستی و من یک ستاره هستم». در رابطه با جک، او میداند که قبل از تبدیل شدن به یک ستاره هیچکس نبوده و به شدت علاقهمند به ساختن فیلمهایی است که کاملا به «افراد واقعی روی زمین» مرتبط است. بنابراین، جک میخواهد فیلمهایش نوآورانهتر، جسورانهتر و هنرمندانهتر باشند. او میگوید که میخواهد فیلمها مانند موسیقی دوازدهنغمهای و معماری باهاوس بهروز و پیشرفته شوند.
شزل بینظمی بدون قید و شرط فیلمهای صامت را به تصویر میکشد: فریاد زدن، مبارزه کردن، چرخیدن دوربین، بداههپردازی جنجالی و اقدامهای جسورانه لحظه آخری. او استدلال میکند که این سبک از فیلمسازی با دقت بیشتری زندگی واقعی افراد را منعکس میکند تا صحنههای سرد و علمی و غیر منطقی و غمانگیز فیلمهای ناطق. به همین دلیل است که جسارت بی حد و مرض نلی در اولین فیلم صامتاش آغاز میشود و اشتیاق پر شور جک برای حضور در درام غیرصامت باعث تمسخر حماقتش در اجرای آهنگ آواز در باران همراه با یک گروه از خوانندگان میگردد.
صدای تو دماغی و لهجه جویسی نلی ظاهراً برای توسعه (یا حتی جستجوی) مهارتهای نمایشی مورد نیاز برای انتقال صدا، کار چندانی انجام نمیدهد. او بیش از حد در شکلهای مختلف خودکشی ناموفق درگیر است. منی به سرعت از دستیار بی چون و چرای شجاع (شکستن اعتصاب و دزدیدن آمبولانس) به تهیه کنندگی میرسد و وفاداری او به استودیو او را یک گام به جلوتر سوق میدهد.
این شخصیتهای نامتعادل در سراسر فیلم به چشم می خورند: الینور سنت جان (جین اسمارت)، ستوننویس شایعات و در عین حال متشخص، جورج مون (لوکاسهاس)، تهیهکننده بدشانس و عاشق، روث آدلر(اولیویا همیلتون)، کارگردان زن خوش ذوق و سختگیر، لیدی فی زو (لی جون لی) نویسنده میان نویس و هنرمند همجنس گرا، سیدنی پالمر (جوان آدپو)، نوازنده جاز سیاه پوست که منی او را به سمت ستاره شدن سوق میدهد، اتو فون استراسبرگر (اسپایک جونز)، کارگردان خون گرم آلمانی، کنت (روری اسکاول) دلال مواد مخدر که رویای بازیگر شدن دارد و… بهعلاوه جماعتی از مفت خوران، دستیاران و رویاپردازان که تجسمی از حقایق، احساسات، خطرات، ویرانیها، لذتهای نفسانی و زرق و برقهای مادی شهوت انگیز هالیوود در دوران صامت هستند. تمام اینها در کنار هم یک سرزمین عجایب، یک پادشاهی جادویی را شکل میدهند که داستانهای تخیلی، ساختگی و غیرقابل تصور درون خود تولید میکند.
تصویری افسانهای که شزل از تراژدی درونی هالیوود دوران کلاسیک ارائه میدهد بهایی سنگین دارد. بابیلون نه کاری به سیاست دارد، نه تاریخ. سال ۱۹۲۹ بدون سقوط در بازار سهام (که در زندگی واقعی بههالیوود و بازیگرانش ضربه شدیدی زد)، بدون رکود، بدون مبارزات انتخاباتی میآید و میرود. همچنین خبری از ماهیت شرکتی هالیوود با مدیریت سختگیر اتاق هیئت مدیره و سازمان صنعتی استودیوها نیست.
این کمبودها بیش از نفی حقیقت برای داستانسرایی هستند و فضایی را بر فیلم حاکم میکنند که در آن تراژدی و کمدی در یک سطح به تصویر در میآیند. شزل داستان ناکارآمدی سیستم را به افسانهای در مورد اسطورهها تبدیل میکند. او فیلمی ساخته که یکپارچه و همگون نیست اما واقعیت و اغراق را به شکلی شگفتانگیز در هم ادغام کرده است. از نظر هنری، چیزی که بابلیون بههالیوود کلاسیک اضافه میکند و آن را جشن میگیرد، رابطه جنسی و برهنگی، مواد مخدر و خشونت، بازیگران متنوع و مجموعهای از چیزهای درهم و برهمی است که جایگزین چراها و دلایل شدهاند.