نگاهی به کارنامه سینمایی دیوید او. راسل | راوی امیدوار آمریکای معاصر

نویسنده:‌ فرهاد پروین

دیوید او. راسل، خیلی قبل‌تر از آنکه با فیلم‌هایی مثل «دفترچه راهنمای امیدبخش» و «کلاهبرداری آمریکایی» مشهور شود و به پای ثابت جوایز سالیانه سینمایی تبدیل گردد، خیلی پیش‌تر از افول عجیبش در تازه‌ترین فیلمش «آمستردام» و خیلی قبل‌تر از آنکه به ساخت فیلم‌هایی با صحنه‌های شلوغ و پر از بازیگران مشهور شناخته شود، کار فیلمسازی خود را در اواسط دهه نود میلادی با ساخت چند فیلم مستقل و کوچک آغاز کرد. او نمونه فیلمسازی است که راهش را از سینمای مستقل و خارج از جریان اصلی آغاز و رفته رفته بدل به یکی از مهم‌ترین و موفق‌ترین فیلمسازان هالیوودی شد و مرور کارنامه پر فراز و نشیبش می‌تواند بازتابی از تمام آن‌چه در این سه دهه در هالیوود گذشته نیز باشد. دیوید او. راسل که در سال ۱۹۵۸ در خانواده‌ای فرهنگی در نیویورک متولد شد، به علت اشتغال پدر و مادرش به کار در انتشاراتی معروف «سایمون اند شوستر» (که بخشی از مجموعه رسانه‌ای بزرگ پارامونت محسوب می‌شود) در میان کتاب‌ها و داستان‌ها بزرگ شد.

همین امر باعث شد هنگام تحصیل در دبیرستان اقدام به نگارش داستان کوتاه و انتشار نشریه‌ای برای مدرسه کند و بعدتر نیز با ادامه تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی و علوم سیاسی در دانشگاه، کوشید علاقه خود را به نوشتن و کار روشنفکری ادامه دهد. دیدگاه سیاسی راسل در اوایل جوانی او را به نیکاراگوئه و همکاری با گروه ساندنیست‌ها در مقام معلم کشاند و بعد از بازگشت به آمریکا به کارهای بسیاری از جمله پیش‌خدمتی در رستوران‌ها و کتابفروشی پرداخت. او همچنین با ساخت چند فیلم مستند و چند فیلم کوتاه موفق توانست راه خود را برای ساخت نخستین فیلم سینمایی‌اش هموار کرده و در سال ۱۹۹۴ اولین فیلمش را جلوی دوربین برد.

 

1994-Spanking-the-monkeyمیمون‌بازی | ۱۹۹۴ Spanking the monkey

  • ژانر:  کمدی، درام

  • IMDB: 6.3

دیوید او. راسل در نخستین فیلم بلندش یکی از تندترین آثارش را جلوی دوربین می‌برد و به مفاهیمی مثل خانواده، اخلاق و تابوها می‌پردازد. فیلم داستان پسر جوانی به نام ری را روایت می‌کند که بعد از سپری کردن یک سال در کالج و دوره کارورزی پزشکی، قبل از رفتن به دانشگاهی معتبر مجبور می‌شود در خانه بماند و از مادرش مراقبت کند. مادر، زن تنها و افسرده‌ای که به علت شکستگی پا توانایی اداره زندگی‌اش را ندارد و پدر که فروشنده‌ای دائم در سفر است، ری را در مخمصه‌ای سخت قرار داده و باعث می‌شوند پسر، تجربه‌هایی عجیب را از سر بگذراند. فیلم بعد از سه دهه که از ساخت آن می‌گذرد همچنان زیادی تابوشکن محسوب می‌شود و در مقایسه با دیگر آثار راسل، که مشهور به استفاده از بازیگران متعدد و صحنه‌های شلوغ است اثری متفاوت و کوچک جلوه می‌کند.

فضای خانه و گرفتار شدن ری در آن، در میان مادری که رفتاری نامعقول دارد و پدری که عدم حضورش موقعیت را چالش‌برانگیزتر می‌سازد بدل به بازتابی از جامعه‌ای می‌گردد که ری قصد دارد با ورود به دانشگاه از آن بگریزد. فیلم که براساس فیلمنامه‌ای از خود راسل و با بودجه ناچیز دویست هزار دلاری ساخته شده موفق می‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار دلار فروش کند و با دریافت نقدهای مثبت، به فهرست بهترین فیلم‌های اکران شده در همان سال وارد شود. دیوید او. راسل با دریافت جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در جشنواره ساندنس، در همین نخستین گام نشان می‌دهد متعلق به نسلی جدید از کارگردان‌های آمریکایی است که قرار است نگاه تازه‌ای به ارزش‌های تثبیت‌شده و مسائل همیشگی جامعه آمریکا بیاندازند. نگاه راسل برخلاف فیلم‌های امیدبخش بعدی‌اش آن‌قدر تاریک و سیاه هست که در انتهای فیلم جز پریدن از ارتفاعی بلند، راهی برای رهایی شخصیت جوانش نمی‌بیند. مسیر ساخت فیلم بعدی، با بازیگرها و لوکیشن‌هایی بیشتر با موفقیت همین گام نخست هموارتر می‌شود.

 

لاس-زدن-با-فاجعهلاس زدن با فاجعه | Flirting with Disaster 1996

  • ژانر:  کمدی

  • IMDB: 6.7

موفقیت فیلم نخست، کار دیوید او. راسل را برای ساخت فیلم بعدی را راحت‌تر می‌کند. راسل در «لاس‌ زدن با فاجعه» داستان مرد جوانی به نام مل (با بازی بن استیلر) را تعریف می‌کند که با همسر و فرزند شیرخواره‌اش به دنبال پدر و مادر بیولوژیکی خود می‌گردد. فیلم آشکارا به ژانر فیلم‌های جاده‌ای تعلق دارد و رگه‌هایی از کمدی سیاه آثار بعدی راسل در همین فیلم مشهود است. مل به همراه همسرش نانسی (پاتریشیا آرکوئت)‌ و تینا به دنبال نشانه‌ای از گذشته و رگ و ریشه‌اش به شهرهای مختلفی سر می‌زند و با خانواده‌هایی که هر کدام را خانواده اصلی‌اش می‌پندارد دیدار می‌کند.

فیلم پر از شخصیت‌های عجیبی است که هر کدام در برهه‌ای با این جمع عجیب همراه شده و گروه نامتجانس آن‌ها را کامل می‌کنند. مهارت راسل در کارگردانی صحنه‌های شلوغ، مثلا صحنه شام و از حال رفتن پال (ریچارد جنکینز) و استفاده خلاقانه از دوربین روی دست که در فیلم‌های بعدی نیز تکرار می‌شود از همین فیلم آغاز می‌گردد. گرچه فروش چهارده میلیونی فیلم با توجه به بودجه هفت میلیون دلاری آن، برای راسل موفقیتی دیگر در گیشه به شمار می‌آید اما حالا بعد از قریب به سی سال، لحن کمیک فیلم، کهنه و از مد افتاده به نظر می‌رسد.

 

سه-پادشاهسه پادشاه | Three Kings1999

  • ژانر: اکشن، ماجرایی، کمدی

  • IMDB: 7.1

گسست کامل دیوید او. راسل از مدل فیلمسازی کم بودجه و مستقل که در دو فیلم قبلی موفقیت خود را در آن به رخ کشیده بود با «سه پادشاه» کامل می‌شود. فیلم از معدود کمدی‌های جنگی است که به جنگ اول خلیج فارس و ماجرای اخراج عراق از کویت می‌پردازد و راسل به جای ورود به جنگ و نمایش صحنه‌های نبرد، داستان سه سرباز آمریکایی را روایت می‌کند که به دنبال طلاهای دزدیده شده توسط صدام از کویت هستند. راسل موفق می‌شود کمدی سیاه را با جنگ و خشونت سبعانه آن ترکیب کرده و از دل داستانی شبیه به «گنج‌های سیرامادره»، دخالت کوتاه مدت آمریکا در عراق و رها کردن مردم تحت دیکتاتوری صدام را به نقد بکشد.

موفقیت فیلم در گیشه و در میان منتقدان، نام دیوید او. راسل را به عنوان فیلمسازی آینده‌دار مطرح می‌کند. حالا که سال‌ها از ورود آمریکا به عراق برای بار دوم هم می‌گذرد، نگاه منتقدانه راسل به نظامی‌گری آمریکایی و نیات پنهان آن معنایی دیگر پیدا کرده‌اند. گرچه جرج کلونی یکی از بهترین نقش‌هایش را در همین فیلم، جلوی دوربین دیوید او. راسل ایفا کرد اما حوادث پشت صحنه و درگیری کلونی و راسل، همکاری‌های احتمالی بعدی آن‌ دو را ناممکن ساخت.

 

من-هاکابیز-را-دوست-دارممن هاکابیز را دوست دارم | I Heart Huckabees 1999 

  • ژانر: کمدی

  • IMDB: 6.6

فیلم شلوغ و پربازیگر «من هاکابیز را دوست دارم» به جرأت عجیب‌ترین کارآگاه‌های سینمایی را به نمایش درآورده! کارآگاه‌هایی که خود را متخصص مسائل اگزیستانسیالیستی می‌دانند و بعد از آنکه به استخدام فردی در می‌آیند، با زیر نظر گرفتن ریز و درشت زندگی‌اش به دنبال معنای زندگی  او می‌گردند. فیلم داستان آلبرت (با بازی جیسون شوارتزمن) را روایت می‌کند که می‌کوشد محیط زیست را نجات دهد اما بعد از اینکه چند بار به طور تصادفی با مردی روبرو می‌شود به این فکر می‌افتد که شاید همه این اتفاقات بهم مربوطند. کارآگاهان اگزیستانسیال (!)، برنارد و ویویان (با بازی داستین هافمن و لیلی تاملین) سعی می‌کنند او را قانع کنند که همه چیزهای دنیا به هم مربوطند و همه چیز معنایی دارد.

در نقطه مقابل، شخصیت کاترین (با بازی ایزابل هوپر)، که شاگرد ناخلف این دو کارآگاه عجیب محسوب می‌شود اعتقاد دارد هیچ چیز در دنیا به هیچ چیز دیگر ربطی ندارد و همه چیز مثل قطعاتی گسسته و بی‌ارتباط با دیگری است و در نهایت هیچ معنایی وجود ندارد. لحن کمیک فیلم و حال و هوای غیر جدی آن باعث می‌شود همه این پرسش‌ها و مضامین هستی‌گرایانه تبدیل به بهانه‌هایی برای خلق صحنه‌های خنده‌آور شوند. صحنه‌هایی مثل همیشه شلوغ و پر از بازیگر که دوربین راسل آزادانه در میان آن می‌چرخد و لحظاتی از آن را ثبت می‌کند.

فیلم گرچه تعدادی نقد مثبت دریافت کرده اما پرگویی آن و عدم تمرکزش بر یکی از شخصیت‌ها که منجر به شلوغی بیش از حد تحمل آن شده، هم استقبال سرد مخاطب را موجب شد و هم چیز چندانی در فصل جوایز نصیبش نکرد. فیلم حالا بیش از حد پرگو و تصنعی جلوه می‌کند و به شخصیت نمایشی برد (با بازی جود لا) که فیلم قصد دارد او را مورد انتقاد قرار دهد بیشتر شبیه است!

 

مشت-زنمشت‌زن | The Fighter 2010

  • ژانر: اکشن، بیوگرافی، درام

  • IMDB: 7.8

اگر قرار باشد دوره فیلمسازی دیوید او. راسل را به دو بخش تقسیم کنیم، احتمالا «مشت‌‌زن» را می‌توان آغاز مرحله دوم کار حرفه‌ای او قلمداد کرد. فیلم که براساس داستانی واقعی ساخته شده، ماجرای دو برادر را در شهر لاول ماساچوست روایت می‌کند که هر دو به ورزش ‌مشت‌زنی می‌پردازند و برادر بزرگتر (با بازی کریستین بیل) که پیش‌تر یکی از مشهورترین ورزشکاران این رشته را شکست داده و حالا در دام اعتیاد غرق شده، می‌کوشد برادر کوچکتر (مارک والبرگ) را تمرین داده و او را بدل به چیزی کند که خودش به آن دست پیدا نکرده است.

داستان البته با محوریت برادر کوچکتر پیش می‌رود و همه شخصیت‌ها، از خانواده پر جمعیتش تا برادر بزرگتر، نامزد و هم محله‌ای‌ها همه در ارتباط با او تعریف می‌شوند. «مشت‌زن» نمونه یک فیلم ورزشی موفق است که رؤیای آمریکایی در آن به بار می‌نشیند و از این جهت به جای نمونه‌های روشنفکرانه‌ای مثل «گاو خشمگین»، به جریان اصلی این ژانر مثل «راکی» بیشتر شبیه است.

موفقیت فیلم در گیشه و نامزدی در شش رشته در جوایز اسکار، که نهایتا به دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل برای کریستین بیل ختم شد، فیلم را همچنان یکی از بهترین آثار کارنامه دیوید او. راسل کرده است. گرچه داستان قابل پیش‌بینی و تکراری فیلم، و نگاه خوش‌بینانه راسل به رؤیای آمریکایی (همان چیزی که در فیلم‌های نخستش ماهرانه باور ساده‌لوحانه به آن را به چالش کشیده بود) فیلم را در بهترین حالت یک فیلم نمونه‌ای ورزشی باقی می‌گذارد. راسل متخصص بازی گرفتن از بازیگرهای حرفه‌ای، یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های کریستین بیل و مارک والبرگ را در فیلمش موجب می‌شود.

 

2012-Silver-Linings-Playbookدفترچه راهنمای امیدبخش  | ۲۰۱۲ Silver Linings Playbook

  • ژانر: کمدی، درام، رمانتیک

  • IMDB: 7.7

ششمین فیلم راسل تا اینجا موفق‌ترین فیلم کارنامه اوست. فیلم که بی سر و صدا و بدون حاشیه‌های معمول فیلم‌های راسل فیلمبرداری شد، در نخستین نمایشش در جشنواره تورنتوی همان سال همه را غافلگیر کرد و هنوز یکی از بهترین کمدی-رمانتیک‌های سینمای آمریکا به شمار می‌آید. داستان درباره مرد جوانی به نام پت است که به تازگی از تیمارستان مرخص شده و سعی می‌کند بر مشکلات عصبی‌اش غلبه کرده تا دوباره بتواند با همسر سابقش ارتباط برقرار کند. در این میان با تیفانی، دختر آسیب‌دیده دیگری که شوهرش را از دست داده و از کار اخراج شده آشنا می‌شود و این زوج زخم خورده از روزگار، به تدریج تبدیل به همدم همدیگر می‌شوند.

راسل برای فیلمنامه درخشان و کارگردانی‌اش نامزد دریافت جایزه اسکار شد و فیلم علاوه بر این دو رشته، در سایر رشته‌های اصلی مثل بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر زن، هم نقش اصلی و هم نقش مکمل نیز نامزد دریافت اسکار شد. گرچه در نهایت جنیفر لارنس برای یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌هایش تا امروز جایزه اسکار را برای همین فیلم دریافت کرد اما گروه بازیگران فیلم به بهترین نحو کمدی رمانتیک تلخ اما امیدبخش راسل را جلوی دوربین او اجرا کردند.

 

کلاهبرداری-آمریکاییکلاهبرداری آمریکایی | ۲۰۱۳  American Hustle

  • ژانر: جنایی، درام

  • IMDB: 7.2

موفقیت «دفترچه راهنمای امیدبخش»‌ مسیر راسل را برای ساخت فیلم بعدی با استفاده از همان بازیگرها و تعدادی از بازیگران فیلم‌های قبلی‌اش هموار کرد. «کلاهبرداری آمریکایی» نسبت به فیلم قبلی شلوغ‌تر، با چند داستان موازی و شخصیت‌هایی است که به شیوه فیلم‌های معروف «کلاهبرداری»، می‌کوشند سر همدیگر کلاه گذاشته و پیچش‌های غافلگیرکننده فیلمنامه را رقم بزنند.

داستان در دهه هفتاد میلادی رخ می‌دهد و راسل تلاش کرده حال و هوای آن دوران را در لباس‌ها و دکورها، دیالوگ‌ها و لحن کلی حاکم بر فیلم حفظ کند و تا حد زیادی نیز موفق بوده اما شخصیت‌ها برخلاف فیلم قبلی از عمق چندانی برخوردار نیستند و بدل به کاریکاتوری از خود شده‌اند. فیلم گرچه در گیشه موفق است و با نامزدی در ده رشته اصلی جوایز اسکار، رکورد فیلم قبلی را می‌شکند اما موفق به دریافت هیچ کدام از جوایز نمی‌گردد. جنیفر لارنس اینجا به تکرار نقشش در فیلم قبلی می‌پردازد و راسل این بار از کنار فیلمنامه ساده‌تر عبور می‌کند. با این حال همچنان استاد کارگردانی صحنه‌های شلوغ و پر گفتگو، و هدایت بازیگران متعدد در چنین صحنه‌هایی است.

 

جویجوی | ۲۰۱۵ Joy 

  • ژانر:  بیوگرافی، درام

  • IMDB: 6.6

راسل این بار می‌کوشد با بکارگیری مجدد جنیفر لارنس برای سومین بار، باز هم داستان به ثمر رسیدن رؤیای آمریکایی را روایت کند. فیلم به داستان دختری به نام جوی مانگانو در دهه نود میلادی می‌پردازد که می‌کوشد یک تنه خانواده بزرگ و پرجمعیتش را به دندان بکشد و با اختراع یک کف شوی جدید به ثروت و شهرت دست می‌یابد.

راسل که انگار مدهوش بازیگران محبوبش مثل لارنس، دنیرو و کوپر است مهارتش در قصه‌گویی را کنار گذاشته و روایتی قابل پیش‌بینی از صعود قهرمانی که با اتکا به خلاقیت و نوآوری خود، موانع سخت زندگی را پشت سر می‌گذارد روایت می‌کند. منتقدها روی خوشی به فیلم نشان نداده و فروش فیلم نیز از حد انتظار پایین‌تر است. امروز و بعد از هشت سال که از ساخت فیلم می‌گذرد، «جوی» یکی از فراموش‌شدنی‌ترین فیلم‌های کارنامه سینمایی کارگردانی است که با چند فیلم قبلی خود همه را منتظر ساخت فیلم تازه‌اش نگه می‌داشت. انتظار برای ساخت فیلم بعدی دیوید او. راسل که به نظر بدترین اثر او تا امروز است هفت سال طول می‌کشد!

 

آمستردامآمستردام | ۲۰۲۲ Amsterdam

  • ژانر: کمدی، درام، تاریخی

  • IMDB: 6.1

کهکشانی از ستاره‌های سینمای دنیا هم قادر به نجات آخرین فیلم دیوید او. راسل نیستند. راسل این بار داستان را به سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم می‌برد و ماجرای پزشک و وکیلی را بازگو می‌کند که از بازمانده‌های جنگ نخست به شمار می‌آیند. آن‌ها ناخواسته درگیر توطئه‌ای پیچیده که با یک قتل آغاز شده می‌شوند و در مقام نجات‌دهنده آمریکا ظاهر می‌شوند. پیام سیاسی آشکار فیلم و شباهتی که راسل بین آمریکای پیش از جنگ جهانی دوم و آمریکای عصر پساترامپ می‌بیند باعث می‌شود نشانه‌ها هر کدام به نزدیکترین ایده‌های سیاسی مد روز تعبیر گردند.

فیلمنامه که توسط خود راسل نوشته شده بیش از حد طولانی و پر است از سکانس‌هایی که حذف آن‌ها هیچ لطمه‌ای به داستان وارد نمی‌کند. به نظر می‌رسد همه چیز برای راسل فرصتی برای اشاره به سایه فاشیسم بر فراز آمریکای امروز، درست همانند سال‌های بین دو جنگ جهانی است. بازیگرها آن‌چنان خامدستانه به ایفای نقش می‌پردازند که انگار کارگردان «آمستردام» صرفا در نام به سازنده «دفترچه راهنمای امیدبخش» شباهت دارد. فیلم یک شکست تجاری تما‌م‌عیار است، حتی حضور یک دوجین بازیگر هم نمی‌تواند فیلم را نجات دهد.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.