نویسنده: امیرحسین صادقی ماشک
شاید برای شما پیش آمده باشد که مدتها سریالی طولانی را دیده و در نهایت با تماشای پایانبندی نامطلوب آن سرخورده شده و ناامیدانه با آن خداحافظی کرده باشید. اما در همان حال عاشق ارتباط خاص و نزدیکی باشید که مخاطبان با شخصیت های سریالی برقرار می کنند؛ ارتباطی متفاوت از آنچه میتوان با شخصیتهای فیلمهای سینمایی برقرار کرد. بهترین چیزی که در دنیای هنر برای شما خلق شدهاست، سریالهای کوتاه هستند. سریالهایی که در طول یک فصل ساخته و پرداخته میشوند و اگر دارای کیفیت مطلوبی باشند، میتوانند خیلی خلاصه و مفید داستانی جذاب و گیرا را به بهترین شکل روایت نمایند. در ادامه ۱۴ سریال کوتاه و جذاب را باهم مرور میکنیم.
۱) وقتی آنها ما را می بینند | نسل از دست رفته
کارگردان: ایوا دوورنی
این سریال داستان پنج نوجوان سیاهپوست در سال ۱۹۸۸ را روایت میکند که ناعادلانه به جرم تجاوز به یک زن دستگیر میشوند و سالها طول میکشد تا عدالت برایشان به اجرا درآید. در عصری که روایت کردن داستانی ظالمانه نسبت به سیاهپوستان آمریکایی تبدیل به عنصری تکراری و در بسیاری موارد صرفاً به دنبال جذب کردن مخاطب است؛ تماشا کردن سریالی جذاب که چنین داستانی را با توجه کامل به استانداردهای داستانگویی و تسلط کامل بر چارچوب مدیوم بصری روایت می نماید، باعث تسلی خاطر میشود.
«وقتی آنها ما را میبینند» داستان عمرهای تلفشده در جبر جغرافیا است، داستانی که شاید ما ایرانیها خیلی بهتر از بعضی سیاهپوستان آمریکایی آن را درک کنیم. فراتر از داستان اما سبک بصری ویژه، نورپردازی، استفادهی خاص از رنگهای تیره و بازیهای درخشان بازیگرانی که ستارگان سینمایی و تلویزیونی، از دیگر نقاط قوت این مینیسریال محسوب میشود. جرل جروم بهدنبال بازی در این سریال کوتاه توانست جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی سریال کوتاه جشنوارهی تلویزیونی امی را بهدست آورد.
۲) میر اهل ایستتاون | زنی در تنگنا
کارگردان: کریگ زوبل
«میر اهل ایستتاون» داستان کارآگاهی با بازی کیت وینسلت را روایت میکند که با وجود درگیریهای فراوان زندگی شخصی خویش، درگیر پروندهی قتلی پیچیده میشود. حالا دیگر هر کجا که سر میگردانیم با فیلم، سریال، کتاب یا اثری هنری مواجه میشویم که میخواهد داستان زنی جنگجو و تنها را روایت کند. اما در اکثر موارد این آثار تبدیل به محصولاتی تبلیغاتی و صرفاً فمینیستی و بدون هیچ محتوای قابل تعاملی میشوند. در این بین اما یک سریال بهخصوص برخلاف جریان همیشگی حق به جانب سریالهای اینچنینی پیشرفته است.
«میر اهل ایستتاون» با بازی درخشان کیت وینسلت صرفاً به دنبال مثبت نشان دادن شخصیت زن اصلی خود نیست و در کنار شکلدادن وجههای مثبت و قدرتمند، به ویژگی های منفی و نقاط ضعف او هم اشاره میکند. وینسلت به حدی در «میر اهل ایستتاون» با کیفیت ظاهر میشود که نمیتوان این سریال را بدون او تصور کرد. در کنار وینسلت بازیگران ناآشنای دیگر هم میدرخشند و در کنار آنها پیچشهای داستانی کمنظیر سریال به مخاطب اجازهی رهایی از از فضای ساخته شده را نمیدهد. کیت وینسلت، ایوان پیترز و جولیان نیکلسون برای بازی در این سریال توانستند جوایز بازیگری جشنوارهی تلویزیونی امی را با خود به خانه ببرند.
۳) پاتریک ملروز | کودکی درهم ریخته
کارگردان: ادوارد برگر
این سریال بر اساس رمانی از ادوارد سنت آبین ساخته شده و روایتگر ماجراهای زندگی شخصیتی به نام پاتریک ملروز است که از کودکیای سخت و دردناک رنج میبرد. «پاتریک ملروز» یکی از آن سریالهای نابی است که به دنبال نگاه بیرحمانه و بدون تعارف خود بسیاری ازمخاطبان لطیف را از دست داده و نامش آنطور که شایسته است به گوش مخاطبان نرسیدهاست. «پاتریک ملروز» مخاطب را مستقیماً با زخمهای عمیق و ظالمانهای که طی یک زندگی میتوان برداشت روبهرو میکند.
بندیکت کامبربچ یکی از درخشانترین بازیهای کارنامهی حرفهای خود را در این سریال به نمایش میگذارد و با اعمال کنترلی بینقص بر عضلات صورت و بدن خود با موفقیت لایههای مختلف شخصیت اصلی سریال را به مخاطب ارائه میکند. این اما همهی ماجرا نیست، یکی از قدرنادیدهترین بازیگران تاریخ سینما، هوگو ویوینگ در این سریال یکبار دیگر درخششی کمنظیر از خودش به نمایش میگذارد و قدرت بالای خود در زمینهی متولدکردن شخصیتهای منفی را به رخ میکشد. «پاتریک ملروز»در پنج رشتهی مختلف نامزد جوایز تلویزیونی امی شد اما نتوانست هیچکدام آنها را بهدست آورد.
۴) جوخه برادران | از پادگان تا میدان جنگ
کارگردان: فیل آلدن رابینسون
این سریال داستان گروهی از سربازان آمریکایی را طی جنگجهانی دوم از روز اول و آغاز دورهی آموزشی تا پایان و پیروزی در جنگ روایت میکند. سینمای ژانر جنگی شاهکارهای فراوانی به خود دیدهاست اما سریالهایی که توانسته باشند به خوبی داستانی جنگی را با شخصیتهایی قابل لمس و فضاسازیای مناسب به تصویر بکشند، اندک هستند. نام استیون اسپیلبرگ که در مقام تهیهکننده در تیتراژ این سریال به چشم می خورد، بهخوبی توانسته است به ژانر جنگی در مدیوم تلویزیون جانی دوباره ببخشد. «جوخهی برادران» شخصیتهای خود را بهخوبی رشد میدهد و هیچکدام آنها را بلاتکلیف رها نمیکند.
همچنین این فیلم به مخاطب خود احترام میگذارد و در تمام قسمتهای این سریال کوتاه، هیچ پلان و سکانسی یافت نمیشود که بیدلیل ساخته و درون آن جای داده شده باشد. «جوخه برادران» بیش از آنکه به بازی درخشان یک بازیگر متکی باشد، به کار عوامل حرفهای در جلو و پشت دوربین متکی است. گروهی که در هماهنگی کامل توانستهاند سمفونیای زیبا از توپ، تفنگ، دوستی، دشمنی و ترس از جاندادن در زمین جنگ خلق کنند. «جوخه ی برادران» توانست هفت جایزهی امی و یک جایزهی گلدنگلوب بهترین سریال کوتاه را با موفقیت بهدست آورد. قابل ذکر است که دیمین لوئیس هم برای نقشآفرینی به یادماندنی خود توانست نامزد گلدنگلوب شود.
۵) هالستون | لباس به مثابه هوا
کارگردان: دانیل میناهان
در این سریال کوتاه زندگی پرفراز و نشیب طراح مد معروف آمریکایی، هالستون، روایت میشود و درگیریهای درونی و بیرونی زندگی او بهخوبی به تصویر کشیده میشوند. «هالستون» داستانی را که میتوانست در یک فیلم سینمایی دو ساعته روایت کند، در سریالی چند قسمتی روایت میکند و نکتهی عجیب ماجرا آنجا است که بهخوبی از عهدهی این روایت سخت برمیآید و تمام داستان را بدون ثانیهای تصویر اضافه به گوش و چشم مخاطب میرساند.
«هالستون» یکبار دیگر هنر ظریف و والای بازیگری ایوان مکگرگور را به یاد مخاطبان میاندازد. در کنار بازی درخشان مکگرگور باید به طراحی صحنه و لباس کمنظیر این سریال کوتاه هم اشاره نمود. طراحی صحنه و لباسی که با توجه به داستان سریال و شخصیتهای اصلی آن، تولد این سریال را نمیتوان بدون آنها تصور کرد. قابل ذکر است که مکگرگور برای نقشآفرینی درخشان خود توانست یک جایزهی امی به کارنامهی درخشان خود اضافه کند.
- بیشتر بخوانید
- نقد و بررسی فیلم «کوچه کابوس» Nightmare Alley | نئونوآر مدرن در فضایی کلاسیک
- برترین انیمیشنهای نیمهی دوم سال ۲۰۲۱
- نقدی بر فیلم «یک دست لباس» The Outfit | لباس خوش دوخت یک فیلمنامه
- نقدی بر فیلم «مرگ روی نیل» ساختهی کنت برانا | پوآروی قرن بیست و یک
- رتبهبندی بتمنها از بدترین تا بهترین
۶) چیزهای تیز | تریلری روانشناختی در فضایی خفقانآور
کارگردان: ژان مارک ولی
این مجموعه بر پایهی رمانی به همین نام نوشتهی گیلین فلین ساخته شده است. «چیزهای تیز» داستان خبرنگاری با بازی امی آدامز را روایت میکند که برای حلکردن پروندهی قتلی به شهر مادری خودش بازمیگردد اما بیش از این که درگیر پرونده شود، درگیر گذشتهی تاریک خود میشود. این سریال همهی آن چیزی است که از یک سریال با فضای تاریک انتظار دارید؛ فضایی پر از رمز و راز، شخصیتهای چند لایه که تا آخر هم نمیتوان به حقیقتشان پی برد و تصاویری سرشار از رنگهای تیره و تلخ که گاهی و تنها گاهی نور به آنها میتابد.
«اشیای تیز» را کارگردان فقید سینما، ژان مارک-ولی، که پیش از آن باشگاه خریداران دالاس را هم ساخته بود و با آن در مراسم اسکار خوش درخشیدهبود، کارگردانی کردهاست. «چیزهای تیز» شما را ابتدا با داستان و رمزهای آن روبهرو میکند و درست زمانی که فکر میکنید همهچیز تمام شدهاست، دوباره به سراغتان میآید و اینبار شما را در مقابل خودتان قرار میدهد و درست همین موقع است که واقعاً وحشتزده میشوید. پاتریشیا کلارکسون برای چیزهای تیز توانست گلدن گلوب بهترین بازیگر زن نقش مکمل را به کارنامهی هنری خود بیافزاید.
۷) چرنوبیل | حقیقتی که باید بازگو میشد
کارگردان: یوهان رنک
این سریال همانطور که از نام آن پیداست، داستان فاجعهی هستهای چرنوبیل را روایت میکند و به تلاشهای اتحاد جماهیر شوروی برای پاکسازی و مخفیکردن این فاجعه میپردازد. یک راوی چقدر خوب میتواند یک تراژدی حقیقی را روایت کند؟ اگر میخواهید جواب این سوال را بدانید، «چرنوبیل» را نگاه کنید. این سریال کلاس درسی است برای آموزش چگونگی روایت کردن داستانی واقعی و چگونگی بصری کردن آن داستان بدون آنکه جذابیتش را نزد مخاطب از دست بدهد.
«چرنوبیل» روایتی است نه از درد یک شخصیت علمی-سیاسی بلکه از درد ملتی که مجبور به سکوت شده و سرنوشت آنها را به نابودی محکوم کرده است. «چرنوبیل» توانست دو گلدنگلوب بهترین سریال کوتاه و بهترین بازیگر مرد نقش مکمل برای استلان اسکاشگورد را به دست آورد. این سریال در جشنوارهی جوایز تلویزیونی امی هم خوش درخشید و توانست با دریافت سه جایزه از جمله جایزهی بهترین سریال کوتاه، جشنواره را ترک کند.
۸) گامبی وزیر | واقیعتی غیرواقعی![گامبی-وزیر]()
کارگردان: اسکات فرانک
«گامبی وزیر» داستان دختری است که در زندگی سراسر آشفتهی خود به یک بازی با شصتوچهار خانه و سیودو مهره پناه میبرد و تمام زندگی خود را صرف آن میکند. شخصیت اصلی این سریال بث هارمن است که نقش آن را آنا تایلور جوی ایفا میکند. هارمن دختری است که خیلیزود مسیرش به یتیمخانه میرسد و در آنجا با قرصهای آرامبخش آشنا میگردد. همین قرصهای آرامبخش هستند که باعث میشوند او در رویاها و توهمهای خود، صفحهی شطرنج و مهرههایی که در زیرزمین یتیمخانه دیده است را در هرجایی که نگاه میاندازد، تجسم کند.
هارمن به تدریج در مییابد که تنها در شطرنج است که میتواند همهچیز را کنترل کند و همین نکته است که او را عاشق این بازی میکند؛ چرا که او هرچه تلاش میکند، نمیتواند آنچه در زندگی برایش پیش میآید را تحت کنترل درآورد. «گامبی وزیر» اگرچه براساس داستان واقعی زندگی یک شطرنجباز حقیقی نیست اما بهاندازهای خوب ساخته و پرداخته شده که شما پس از پایان یافتن سریال تمام اینترنت را برای یافتن شخصیتی که سریال از روی آن ساخته شده باشد، زیر و رو خواهید کرد. آنا تایلر جوی برای بازی در گامبی وزیر توانست گلدنگلوب بهترین بازیگر نقش اصلی زن در یک مینیسریال را به دست آورد.
۹) ۱۱.۲۲.۶۳ | با گذشته چه میتوان کرد![11.22.63]()
کارگردان: استیون کینگ
اگر به دنبال سریالی میگردید که ذهنتان را به بازی بگیرد و ناممکنها را ممکن جلوه دهد، «۱۱.۲۲.۶۳» را از دست ندهید. جیمز فرانکو در این مینیسریال دریچهای به گذشته پیدا میکند و سعی میکند تا با نجات دادن جان. اف. کندی از مرگ، آیندهای را که برای او زمان حال محسوب میشود، تغییر دهد. این سریال اما به همین بسنده نمیکند و این روایت پیچیدهی کریستوفر نولانی خود را با داستانی عاشقانه و چندین داستان فرعی دیگر رنگآمیزی مینماید.
این سریال پیش از این که صرفا یک داستان دربارهی سفر در زمان باشد، سریالی است که در ذهن مخاطب سوالاتی عمیق منباب فلسفهی زندگی ایجاد میکند. آیا تغییر دادن گذشته ما را خوشبخت میکند؟ اگر اشتباهاتمان را تصحیح میکردیم، حالا جایگاه بهتری داشتیم؟ آیا زندگی براساس تصمیمهای ما پیش میرود یا سرنوشت برای ما تصمیم میگیرد؟
در کنار خط داستانی جذاب «۱۱.۲۲.۶۳» با طراحی صحنه و لباسی خیرهکننده و بدون نقص شما را مستقیما به همان سالهایی که میخواهد میبرد و تغییر محیطی را که داستان میطلبد، به راحتی برای مخاطب باورپذیر مینماید. در کنار تمام مسائل فنی با کیفیت، نمیتوان از بازی درخشان جیمز فرانکو نیز چشمپوشی کرد. او در هر شرایطی لطافت طبع مخصوص خود را وارد شخصیت میکند و باعث میشود تا سریالی با چنین داستان پیچیدهای، تبدیل به روایتی خستهکننده نشود.
۱۰) دفاع از جیکوب | حقیقت تلخ یا دروغ شیرین![دفاع-از-جیکوب]()
کارگردان: مورتن تیلدام
فکر کنید حل کردن یک پروندهی قتل به شما سپرده شود و بلافاصله پس از آن فرزند شما تبدیل به مظنون شمارهی یک پرونده شود، دفاع از جیکوب چنین داستانی را روایت میکند. در «دفاع از جیکوب» شما با خانوادهای روبهرو هستید که در کنار یکدیگر با تمام دنیا میجنگند و پیروز میشوند اما درست پس از این پیروزی شیرین، وجدانشان آنها را به جنگ داخلی میکشاند.
این سریال در هشت قسمت ۴۵ دقیقهای شما را تبدیل به عضوی از خانوادهی باربر میکند. شما هم همراه آنها با شواهدی که قاتل بودن فرزند خانواده را تایید میکنند، روبهرو میشوید و همراه آنها از تلاشهای والدین جیکوب برای دفاع از او، حمایت میکنید. در نقطهی اوج سریال همراه با مادر خانواده به فرزند خود شک میکنید. سوال اصلی که دفاع از جیکوب شما را با آن روبهرو میکند، این است؛ شما چه خواهید کرد؟ شما مانند اندی باربر به هرقیمتی که شده از فرزند خود دفاع میکنید و به خودتان اجازهی شککردن نمیدهید یا مانند لاری باربر ناگهان چشمتان به روی حقایقی نامطمئن باز میشود و به شک میافتید؟
«دفاع از جیکوب» هرگز شتابزده عمل نمیکند و برای معرفی هر شخصیت و پیشبرد هر داستان فرعی بهاندازهی کافی زمان میگذارد و بااینحال هرگز به زیادهگویی نمیافتد. اگر دوستدار سریالهای روانشناختانه که به واکاوی ذهن انسان میپردازند، هستید؛ «دفاع از جیکوب» را از دست ندهید.
۱۱) نگهبانان | فراتر از یک سریال ابرقهرمانی![نگهبانان]()
کارگردان: دیموند لیندلوف
هرچه از سریالهای ابرقهرمانی مانند سوپرگرل، پیکان، فلش و … در ذهنتان دارید، دور بریزید. قهرمانان دومین اقتباس بصری است که از کتاب مصور نگهبانان اثر آلن مور صورت گرفته است؛ نخستین اقتباس، فیلم سینمایی «نگهبانان» اثر زک اسنایدر است که سال ۲۰۰۹ منتشر شد.
«نگهبانان» معادلات ذهنی شما و انتظاراتتان از یک سریال ابرقهرمانی را به هم میریزد. شما پس از دیدن این سریال، از سریالهای ابرقهرمانی انتظار دارید که داستانی فراتر از صحنههای اکشن صرف روایت کنند. همچنین به مشکلات اجتماعی-تاریخی بپردازند و شخصیتپردازیهایی فراتر از لباسهای رنگارنگ و داستانهای عاشقانهی مسخره داشته باشند. رمز برتری «نگهبانان» در دقیق بودن است. در این سریال تمام بازیگران در جای درست خود قرار گرفتهاند، تمام لباسها به درستی طراحی شدهاند و بازتابی از درون شخصیتهایی هستند که آنها را به تن کردهاند.
۱۲) جنگ و صلح | وقتی سختیها آسان میشود![جنگ-و-صلح]()
کارگردان: اندرو دیویس
از هر فیلمنامهنویسی دربارهی اقتباس بپرسید، به شما خواهد گفت که یکی از سختترین کارهای سینمایی است و حالا دیگر بماند که اگر این اقتباس از روی اثر ادبی بزرگ و طولانیای همچون «جنگ و صلح» باشد، چقدر سختتر خواهد بود. اندرو دیویس که در مقام فیلمنامهنویس این سریال ایفای نقش کردهاست، پیش از این هم قدرت خود در زمینهی اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی از روی آثار ادبی بزرگ ادبیات را نشان داده بود. او پیش از این مینیسریال، نویسندگی سریالهایی همچون «غرور و تعصب» و «راه و رسم زندگی ما» و فیلمهای سینماییای همچون «سه تفنگدار» و «برادویچ» بازمیگردد را برعهده داشته بود. در واقع او همانطورکه از کارنامهاش برمیآید، در این زمینه دارای مهارت است.
جنگ و صلح سریالی است که شما را ناگهان به دنیایی ناآشنا میبرد و در همان دنیای ناآشنا قدم به قدم شما را وارد دنیایی با شخصیتهای فراوان و داستانهای تو در تو میکند. جنگ و صلح کتاب مفصل و طولانی تولستوی که یکی از شاهکارهای ادبی تاریخ است را در شش قسمت یک ساعته به بهترین و موجزترین شکل ممکن روایت میکند. طراحی صحنه و لباس و موسیقی گوشنواز آن هم به شما کمک میکند تا راحتتر بتوانید با مثلث عشقی ایجاد شده بین پنج خانوادهی اشرافی در زمان الکساندر اول همراه شوید.
۱۳) پرنده ارباب خوب | خستهکنندگی عمدی![پرنده-ارباب-خوب]()
کارگردان: ایثن هاک و مارک ریچارد
شاید پس از دیدن این سریال ناامید شوید و فکر کنید وقت خود را تلف کردهاید یا شاید در میانهی سریال آن را رها کنید، شاید در اواسط آن خوابتان ببرد و … «پرنده ارباب خوب» سریالی با ریتمی کند است اما اگر دقیق و از زاویهی درست به آن نگاه کنید، سریالی است که بافت خود را با محتوایی که ارائه میدهد، یکپارچه کرده است. این سریال داستان گروهی مسیحی به سرکردگی جان براون است که به دنبال آزاد کردن بردهها و از بین بردن بردهداری هستند.
در این این مینیسریال هفت قسمتی، ایتن هاوک نقش جان براون را ایفا میکند و یکبار دیگر هنر بازیگری خود را به رخ میکشد. هاوک روند داستانی خود را با آرامشی که گاهی شاید دل بیننده را بزند، پیش میبرد. درحالیکه خیلیها شاید این روند خستهکننده را از نقطه ضعفهای سریال بدانند، امنا در واقع این روند باعث میشود شما احوال یاران جان براون که از ایمان قلبیای به بزرگی او برخوردار نیستند را بهتر درک کنید؛ یارانی که سالها میجنگند و به نتیجه نمیرسند و یکی پس از دیگری یا کشته میشوند یا گروه را ترک میکنند.
هرچه شما بیشتر خسته و ناامید بشوید، در نهایت باید چندساعت انتظارتان برای پیشرفتن داستان را چندهزار برابر کنید تا حس سالها انتظار برای به ثمر نشستن تلاشهای این گروه را بهتر درک نمایید.
۱۴) واندا ویژن | ابتکار و خلاقیت![واندا-ویژن]()
کارگردان: مت شکمن
چندین سال است که فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی دنیای سینما و تلویزیون را تسخیر کردهاند و در اکثر مواقع مخاطب را به ناامیدی محض کشاندهاند. واندا ویژن اما یکبار دیگر ثابت میکند که با خلاقیت و ابتکار میتوان حتی یک سریال ابرقهرمانی را جذاب کرد.
واندا ویژن شخصیتهای اصلی خود را در دنیایی جذاب زندانی میکند. در این دنیا در هر قسمتی که آغاز میشود، واندا و همسرش، ویژن در سبک خاص سریالهای آمریکایی دهههای متفاوت تلویزیونی ظاهر میشوند. ابتدا سریال با سبک سریالهای دههی ۱۹۶۰ آغاز میشود و سپس با هر قسمت سبک خود را تغییر میدهد؛ قسمت دوم به سبک سریالهای دههی ۱۹۷۰، قسمت سوم به سبک سریالهای دههی ۱۹۸۰ و … .
واندا ویژن از محدود سریالهای ابرقهرمانی است که بهدنبال تغییر فضاسازی مداوم از دیدن آن خسته نمیشوید. نقطه قوت واندا ویژن اما آنجایی است که این تغییر محیط مداوم تمرکز کارگردان و نویسنده را به هم نمیزند و آنها موفق میشوند شخصیتهای خود را بهدرستی شکل دهند و درام داستانی خود را نیز بهخوبی پیش ببرند.