«سانسور» از آن دست کلماتی است که علاقهمندان به هنر زیاد شنیدهاند و حضورش بر بدنهی نحیف هنر ایران سنگینی میکند، سانسور اما نام یک فیلم ترسناک جدید نیز هست، فیلم داستان یک سانسورچی به شدت سختگیر به نام انید (با بازی نیم الگر) را روایت میکند که در ادارهی سانسور فیلمهای بریتانیا کار میکند و به شدت از خشونت تنفر دارد و در عین حال از کابوسهای مربوط به کودکی و گم شدن خواهرش نیز رنج میبرد. اوضاع اما زمانی پیچیده میشود که یک روزنامه از او به عنوان سانسورچی فیلمی نام میبرد که الهام بخش یک قتل شده و او گمان میکرده که خواهر گمشدهاش را در صحنهای از آن فیلم دیده.
سانسور شبیه به عمدهی آثار ترسناک چند سال اخیر نیست، کپی شده یا بازسازی یک اثر معروف و قدیمی نیست، به سرعت و با بودجهی پایین ساخته نشده تا سازندگانش پولی به جیب بزنند و اگر موفق بود چند ده دنباله برای آن بسازند، حتی فضای بصریش هم شبیه به آثار دم دستی این ژانر نیست بلکه تحت تاثیر فضای سیاسی دوران نخست وزیری مارگارت تاچر ساخته شده و فضای بصریش را از سینمای اروپای شرقی الهام گرفته و در عین بین میتوان ردپای جالوهای ایتالیایی که چند دهه پیش در سینمای این کشور جنجال به پا کردند را نیز در آن پیدا کرد.
سانسور نتیجهی عشق سازندهاش به تاریخ سینما و نمایش فیلم در بریتانیا و سینمای ایتالیاست، فیلمی خونبار که در تضاد با روحیهی شخصیت اصلیاش ساخته شده و تمامی شاخصههای یک فیلم ترسناک روانشناسانه خوب را در خود دارد. به همین دلیل هم تماشاچیان عادت کرده به خون و خونریزیهای درون فیلمهای اسلشر از سانسور لذت خواهند برد و هم منتقدان حضور بی حد و حصر خشونت در سینمای ترسناک نکات جالبی را در آن پیدا میکنند.
به نظر میرسد که کارگردان این فیلم خانم پرانو بیلی باند از سینهفیلهای قهار است. چون نه تنها به سراغ «سانسورچی» به عنوان یک مفهوم سینمایی رفته بلکه این مفهوم را با یک دلبستگی دیگر سینهفیلهای نسل خودش یعنی نوار ویاچاس ترکیب کرده. چرا که این سانسورچی محترم در فیلم در واقع مسئولیت سانسور فیلم برای ویدیو کلوپها را برعهده دارد. کلوپ، مخصوصا در غرب، یک مسئلهی نوستالژیک و فراموش شده است به خصوص حالا که تقریبا هر استودیوی مهمی یک وی او دی اختصاصی دارد و در ایران هم امروزه کمتر کسی ویدیو کلوپها را به یاد میآورد.
سانسور فضای به شدت سینمایی و فیلمبازانه دارد، از تاثیر از سینمای اروپای شرقی و جالوهای ایتالیایی خصوصا آثار داریو آرجنیتو و سرجیو مارتینو گرفته تا تاثیر از سینمای آلفرد هیچکاک و برایان دیپالما و میکلآنجلو آنتونیونی. به ویژه فیلمهایی که به مقولهی تماشا کردن و دید زدن میپردازند به عنوان مثال پنجره پشتی، غرامت مضاعف و آگراندسیمان. سانسورچی در میان این حجم از خشونت و جنون یک میهمانی مفصل برای علاقهمندان به سینما ترتیب داده تا با کشف نشانهها در فیلم، تعداد فیلمهایی را که دیدهاند و دانش سینماییشان را به چالش بکشد. اما این نشانهها و ارجاعها عناصر زائدی نیستند که فیلمساز درون فیلمش گذاشته تا سینهفیلها و منتقدان را گول بزند و سر آنها شیره بمالد بلکه در اساس با وجود فیلم گره خوردهاند و فیلمساز آگاهانه از آنها استفاده کرده.
سینمای ترسناک در طی این سالها محبوب تهیه کنندگانی بوده که پول اندکی در جیب داشتند و با کپیکاریهای ناشیانه میتوانستند به راحتی پولی به جیب بزنند اما حالا به نظر میرسد که فیلمسازانی در این ژانر ظهور کردهاند که میخواهئد بیخیال کلیشهها و فرمولها شوند و با الهام از آثار درخشان این ژانر در تاریخ سینما آثار جدیدی خلق کنند که فقط برای گیشه ساخته نشدهاند و چیزهای جدیدی در خود دارند. در این بین شاید کارگردانانی مانند آری آستر با ساختن فیلمهای موروثی و میدسامر و رابرت اگرز با جادوگر و فانوس دریایی معروفتر و محبوبتر از بقیه باشند اما هستند فیلمسازانی مانند برندون کراننبرگ (متصرف) و ژولیو دوکورنو (خام) که فیلمهای خاصتر و متفاوتی نیز میسازند و شاید مانند استر و اگرز معروف نباشند اما طرفداران خاص خود را دارند و به نظر میرسد که میتوان پرانو بیلی باند را نیز در کنار این اسامی قرار داد و از حالا منتظر فیلم بعدی او بود.