یادداشتی بر فیلم The Tragedy of Macbeth (تراژدی مکبث) اثر جوئل کوئن | کلاغ های هیچکاک بر شانه شکسپیر

نویسنده: علی زند اکبری 

اولین فیلم جوئل کوئن بدون حضور برادر همیشه همراهش، ایتان کوئن جلوه‌ای از یکی از کلاسیک‌ترین آثار نمایشنامه‌ای تاریخ تئاتر دارد.  نمایش «تراژدی مکبث» در قرن بیست‌و‌یک، ترجمانی برگرفته از قدرت‌ذهنی یکی از نوابغ فیلمسازی از این نمایشنامه در زمان حال و در عصر پسا مدرنیسم است. برونو دلبونل فیلمبرداری باسابقه و همکاری بلندمدت با برادران کوئن درک عمیقی از منظر سینمایی آنان دارد، درکی که در این فیلم در بالاترین حد خود قرار دارد.

جایی‌که او با همکاری موسیقی مرموز، رازآلود و در عین‌حال سمپاتیک کارتر بورول روایت‌گر مکبثی کاریزماتیک است. هر قاب جوئل کوئن چون پرده‌ای از یک تئاتر با فیلتر سینمایی ذهن خلاق او بدل به قابی مسحورکننده از یک تراژدی می‌گردد؛ آنجاکه با دکوپاژ و میزانسنی ظریف با سایه‌هایی بلند و کنتراست بالایی از بازی با نور علاوه‌بر ادای دینی به شکسپیرشناسان بزرگ سینما همچون لارنس اولیویر و اورسون ولز، درد عمیقی از درون مکبثی جنایت‌پیشه و سرخورده از گناهانش به نمایش در می‌آورد.

زبان ارتباطی فیلم با تماشاگر بیش از هر چیز برمبنای تاثیر مستقیم نورپردازی با کنتراست‌های شدید نور، رنگ و صدایی بدون آمبیانس و واضح، طراحی صحنه مینیمالیستی و فیلمبرداری مستقیم و یکطرفه است. جوئل کوئن کوشیده تا با خلق اتمسفر تئاتری در بطن فیلم خود بیننده را در این نمایش مشارکت دهد. گویی او به عمد با ایجاد فضایی اکسپرسیونیسم‌وار از سینمای کلاسیک آلمان، جنون قدرت و مصائب حاصل از آن را با توسل به قاب‌هایی نزدیک به مربع همچون آثار کلاسیک سیاه و سفید و قراردادن کاراکترهایش در فضاهایی تنگ و تاریک به شخصیت مکبث و رنجی که او را متوهم کرده و تحت تنگنای روحی-روانی قرار داده، نزدیک نموده است.تراژدی مکبث

تماشاگری که با نمایشنامه‌های شکسپیر  و یا با فیلم‌هایی که دیالوگ‌های سنگین و طولانی داد، آشنایی ندارد، قاعدتا از این فیلم هم لذتی نخواهد برد. در مقابل بیننده‌ای که به هر نحوی با آثار شکسپیری آشنا شده، قطعا صحنه‌به‌صحنه فیلم برایش لذت‌بخش خواهد بود. این فیلم می‌تواند پل ارتباطی‌ای برای علاقه‌مندانی که از شکسپیر شناختی نداشته‌ ولی دوست دارند با او آشنا شوند، باشد. هرچند بزرگانی چون اورسون ولز، کوروساوا و رومن پولانسکی آثار فاخری از این نمایشنامه در دنیای سینما ساخته‌اند، اما به‌علت سبک خاص و امروزی فیلم کوئن شاید جاذبه‌های این نمایشنامه به صورت چشم نوازتری در این اثر به چشم آید.

هرچند که باید اذعان کرد یکی از خواص نمایشنامه‌های شکسپیر قابلیت ترجمان به روز آنها از ۱۶۰۶ میلادی تا به حال است و از طرفی می‌توان در قالب هر فرهنگ و زبانی با مقیاس‌های هر سرزمین به بازگویی آن نمایشنامه اقدام کرد. قابل ذکر است که نگاه نژادی کوئن در انتخاب بازیگری سیاه‌پوست، آن هم باسابقه‌ی بازیگری همچون دنزل واشنگتن و استفاده از چند بازیگر سیاه‌پوست دیگر همچون کوری هاوکینز و جیمز ادوم ریسکی بوده که کوئن آن را به جان خریده است. او در این فیلم علاوه‌بر تاکید بر قید سیاه و سفید، به وقایع فیلم در فرم و ظاهر نیز قاعده‌ی سیاه و سفید را همچون سرنوشت کاراکترها  چه در رنگ و قاب فیلم و چه در نور و حتی در قالب همسر سفید‌پوست نه‌چندان جوان مکبث سیاه‌پوست فرانسیس مکدورموند رعایت می‌کند.تراژدی-مکبث

(مکبث و لیدی مکبث در نمایشنامه جوان‌تر از فیلم هستند) حتی ریش‌های سفید مکبث بر پوستش چنان تلالویی دارد که خونین‌شدن صورت او را نمایان‌تر می‌کند. انتخاب زیرکانه‌ی کوئن در انتخاب مکبثی سیاه‌پوست به‌خصوص در صحنه‌ی کشته‌شدن شاه دانکن سفید‌پوست، براندن گلیسون، شک بیننده را در بازی نژادی او بیشتر می کند. ولی وقتی سربازان مکبث خانواده و همسر و فرزندان شخصیت سیاه‌پوست، مکداف را بی‌رحمانه به قتل می‌رسانند، بیننده درک می‌کند جنون قدرت و آغشته‌شدن دست مکبث به خون افراد مختلف انتهایی تا نابودی خودش ندارد. سرنوشت مکبث و بنکو در همان آغازین صحنه‌های فیلم و مواجه با یکی از سه خواهر جادوگر که در قالب کلاغ‌های بدشگون در اول و آخر فیلم پدیدار شده، خبیث‌تر از کلاغ‌های هیچکاک سیاهی سرنوشتشان را پیشاپیش بازگو می‌نمایند.

ورود آنان از مه سفیدی که تمام قاب را فراگرفته با رداهای جنگی خود تقابلی را پیش‌بینی می‌کند که جادوگر-کلاغ آن را به صراحت بیان می‌کند. جادوگری که هر چند دقایق زیادی در فیلم حضور ندارد اما به لطف بازی عالی کاترین هانتر و زاویه‌بندی فوق‌العاده دوربین به‌عنوان یکی از به‌یادماندنی‌ترین جادوگران سینمایی در ذهن می ماند. این فیلم هیچ‌گاه با نماهای باز و با عظمت تمرکز ذهنی بیننده را از قالب تئاتری اثر خارج نمی کند. طراحی بسیار ساده، استفاده از دو رنگ در کل اثر، زاویه‌دار نمودن قاب‌ها، استفاده از طبیعت بی‌جان همچون برگ‌های درختان و آب‌های راکد، کلوزآپ‌های مستقیم و عمودی خود به‌نحوی در مسیر تفکر توهم‌آلود مکبث و لیدی مکبث در تشبیه دنیای ماکیاویلی آنها برای تطهیر و توجیه ذهن خود از کارهای نابخردانه‌ی آنهاست.تراژدی-مکبث

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.